اگه هیچکس نیست، خدا که هست…
رنج هست، مرگ هست، اندوه جدایی هست، اما آرامش نیز هست، شادی هست، رقص هست، خدا هست…
من خدا💚 رو دارم، و این برام کافیه :)
جدیدترین نوشتهها (همهی نوشتهها در بارگیری بیشتر)
میدونست چه گُلی رو دوس دارم، ولی بازم هر بارتوی شهر که میچرخید، گلی رو که «خودش» چشمش رو گرفته بود، به اسمِ «من»، برام میگرفت. با یه کارتِ دوستت دارم عزیزمِ روش.
اینطوری بود که، یه چند وقتی با...
بغل یه خیابون شلوغ، منتظر بودم، که دیدم یه آقای مسن دست کرد توی سطل زباله.
صبر کردم ببینم چیکار میکنه. دست کرد و از توش یه نایلون ساندویچ در آورد، خالیش کرد و اون قسمت سفت ته نون ساندویچ...
سلام آدمیزاد!
فرزندِ آدم! دیر زمانیست میشناسمت. تو را، پدرت را، و پدرانِ پدرانتان را. نسل اندر نسل و پی در پی، خوب یادم هست، تکرارِ تکراریتان را. سیاهید، سپیدید، زردید و سرخید، شبیه به هم، رنگین کمانید، و با...
در این لحظههای خاکستری رنگِ دلمرده
و ثانیههای بی معنایی که بی دلیل دلهره آورند
در سرزمینی که از انسانیت و انسانش، فقط چند روایت مانده
و جهل و خرافهی نامقدسی هزار ساله،
سرطانوار...!
گرد تا گرد، به سختی مرا در آغوش گرفته
و مرا...
خودم را در مطب دکتری یافتم، دکتری با عینک گرد، لباس اتو کشیده و قیافهی خیلی موجه که پاهایش را روی هم انداخته بود و به طرز بیمارگونهای با خودکارش بازی میکرد. پزشک در حالیکه مستقیم و بی آنکه...
سلام رفیق. نمیدونم میشناسمت یا نه، گهگاهی چراغ خاموش میومدی اینجا یا اولین بارته که حرفامو میخونی. فقط امیدوارم هر کی هستی و هرجا هستی، جاری باشی و متوقف نشی... راکد نباشی و نگندی. امیدوارم همونجایی و در میون همون...
گاهی ما آدمها، سی ساله نشده، یک مرتبه پیر میشویم. زندگی نکرده، یکهویی میمیریم. زندگیمان پر میشود از روزهای تکراری و بیهدف و بیمعنی، پوچِ پوچِ پوچ! و از زنده بودن، تنها علایم زیستیاش را یدک میکشیم.تنها، سالها باید...
شاد بودن و لذت بردن از زندگی، اصلا و ابدا به یه زندگی لوکس و پر زرق و برق منحصر نمیشه، و اصولا بالا بودن میزان ثروت و امکانات لزوما منجر به لذت بردن از استفاده کردن از اونها...
نیمههای شب...وقتی چادرِ سیاه بر سر شب میافکنند،و آنهنگام که چراغ میکُشندو در پسِ پردهبه خیالِ خود،خدا را میخوابانندزشتیها، مجالِ رو آمدن مییابند...شب که میآیددر لابهلایِ خلوت این شهرِ هزار روبیدار، به نظاره نشستهامو من میبینمعجوزه های پلیدی را،که...
چیزهایی هستند که آدم را از درون آزار میدهند و سوهانِ روح و جسمش میشوند. و این مثلِ روز روشن است که همان کاری را با آدم میکنند که آفتابِ چلهی تابستان با تکههای یخ. و این را آدم...
آدمای زیادی توی این دنیا میان و میرن، واسه هر کسی، همیشه یکی هست که نبود. و یکی بود که دیگه نیست. قبلِ رفتن، تویِ اون مدتی که هستن، چه برو بیاهایی که ندارن، چقدر ملت براشون و خودشون...
سلام، پوزش برای مدتی که وبسایت غیرفعال بود. مدتی جایی بودم، که دسترسی پیوسته و آزاد به نت نداشتم. احتمالا بعدها از آن خواهم گفت. این پُست، از نوشتههای قدیمتر هستند، که یکهویی حالا تصمیم به انتشارش گرفتم. لطفا به...