چند شب پیش، به طور اتفاقی، چیزی رو پیدا کردم. یه نوشته، یه شعر، شاید هم یه نامه. شعر نیست، اما بعضی جاهاش یه وزن و آهنگ خاصی رو احساس می کنم.
اصلا یادم نمیاد چه کسی، کی و کجا این رو برام نوشته. فقط یه چیز رو میدونم. اینکه اون شب، این نوشته، خط به خط برام ترجمه می شد، هر قسمت رو که می خوندم، هنوز به جمله ی بعد نرسیده، قبل از اینکه هر خطش رو بخونم، جمله ی بعدی چند لحظه قبل اتفاق افتاده بود.
کسی چه میدونه چه کسی این رو نوشته، شاید این یه نامه باشه. نامه ای از خدا…
این نوشته رو بدون حتی یک حرف کم و زیاد، اینجا میزارم:
۰۷ January 2010
۰۱:۲۱
غصه نخور عزیزم
غصه نخور، خدا هنوز بزرگه
غصه نخور
تو هنوز جوونی
خیلی از قصه ی تو مونده
آخرِ قصه ات قشنگه مهدی
به خدا قشنگه
غصه نخور
ببین خدا هنوز پیشته
اگه نبود که اینجوری گریه ات نمی گرفت
اگه پیشت نبود که
این گوشه ی دنیا بهش فکر نمی کردی
غصه نخور
هنوز که یادت نرفته
همیشه میگفتی:
هیچکی هم نباشه، بازم خدا باهاته
آره، گریه نکن
یادته گفتی اگه کسی نیست، خدا که هست؟
فکرش رو نکن
خود خدا یه روز می رسه به دادت
آخر قصه ی تو قشنگه
خود خدا گفته
گفته که دلش بزرگه
دلت رو نمیشکونه مهدی
خدا مهربونه
گریه نکنی، یه وقت دلت میشکنه
توی دلت خدای خوبت نشسته
گریه نکن وقتی تو قلبته
نکنه بشکنی وقتی هنوز پیشته
طاقت بیار
کم کم دیگه وقتشه
ته چاه گیر کردی، میدونم
میدونم سخته
اما کم نیار
خواهش میکنم مهدی
نا امید نشو!
آخرش خودِ خدا دستت رو میگیره…
خدایی که اجازه داد عشقش توی دلت جوونه بزنه
خدایی که هر لحظه حسش کردی
خدایی که باورش داری
حواسش بهت هست
شک نکن.
خدا هیچوقت فراموشت نمیکنه
آخه خدا که بد نمیشه
صبر داشته باش!
طاقت بیار!
خدا دوستت داره مهدی
خدایی که همین وراس..
خدای که توی اشک چشماته
خدای مهربونت
یادت هست چی به خدات میگفتی؟
خدای تو
مهدی، خدای پاکت
خدای پاک و مهربونت
یه جاهایی همین وراس…
خدایی هست مهدی
هست
توی خنده های بابات دیدیش مهدی
توی دست های خوشگل مامانت
توی نگاه مبینا
توی گریه هاش، خنده هاش
توی لب هاش خدا رو دیدی
توی گریه هات مهدی
چه جوری میگی خدا نیست؟
وقتی همین الآن داره از چشمات روی کیبورد میریزه؟!
عزیزم طاقت بیار
ببین خدا واست چی میخواد
بزار خدا سرت بیاره
هر بلایی که دوست داره
هر تصمیمی که میخواد برات بگیره
خدا که بدت رو نمیخواد
غصه نخور عزیزم
خدا دوستت داره
تو که نمی خوای خدا غصه اش بگیره
تو که طاقت نداری گریه ی خدا رو ببینی
خدای پاک و مهربونت
تنها نمی زاره تو رو
میدونم، میدونم یه روزی
یه روزی
آخر قصه
میرسه به دادت…
طاقت بیار
خدا…
پایان خوبی رو واسه قصه ات نوشته…
پس گریه نکن، نزار اشکات بریزه
خدا گناه داره، یه وقت دلش میگیره
غصه نخور عزیزم، خدا باهاته
گریه نکن
گریه کنی، خدا دلش می گیره
غصه نخور
خدا دوستت داره
وقتی مبینا گریه میکنه
دیدی دلت میگیره؟
تو هم گریه ات میگیره؟
خدا تو رو دوست داره
خیلی بیشتر از این حرفا
شاید بهت نگفته
اما خدا هم گریه میکنه
گریه نکن.
نزار گریه اش بگیره
عزیزم
حیف چشات نیست که گریه کنی؟
گریه کنی منم گریه ام میگیره ها
مهدی گریه نکن
تورو خدا
تو رو خدا
منم دلم میگیره
مهدی تو خوشبختی
خوشبختی که هنوز بی بهونه میخندی
که هنوز چشمات بلدن اشک بریزن
مهدی
همینکه خدا رو باور داری
خوشبختی
تو همه چیز رو داری
خدا همه چیز توئه
آره مهدی، بخند
خنده هات قشنگه
خنده هات رو دوست دارم
دلم برات تنگ شده
برای مهدی خودم
مهدی مهربونم
مهدی ای که همیشه میخندید
مهدی تو رو خددا گریه نکن…
بخند
ببین خدای خووبت رو
ببین چقدر دوسش داری
ببین اونم دوستت داره
به خدات فکر کن
خدای تو، همون خدایی که صداش میکردی:
خدای پاکم…
همون خدایی که گوشه ی اتاقت بود
همون خدایی که واسش جیک جیک میکردی…
قربون اشکات برم
که گوشه ی چشمات خشک شده
نبینم بازم غصه بخوری
خدا کمکت میکنه
اینو خودش بهم گفته
گفت که مهربونه
که رحیمه، رحمانه
میگن خدا بزرگه
بزرگ مهدی
بزرگ تر از مشکل تو
بزرگ تر از تموم رنج و غصه هات
بزرگ تر از اشک ها و دلیل اشک هات
پس به خودش بسپر
میرسه به دادت
دستت رو میگیره
اشک هات رو با دست های خودش پاک میکنه
نا امید نشو مهدی
بزرگترین گناه، نا امیدی یه
به خود خدات قسم که ایمان دارم
ایمان دارم که همه چیز درست میشه مهدی
و بعد ها که تو وقتی این نوشته ها رو میخونی
مشکلت حل ده
و تو
سرمست و مغرور
فقط میخندی…
و شروع میکنی به نوشتن
به نوشتن قصه ی خودت
و یادت میاری که:
” یکی بود یکی نبود
روزی روزگاری
یه روزی
یه وقتی
یه جایی
یه گوشه از دنیا
یه پسر نشسته بود
که گریه میکرد
پسری که جز خدا هیچکی رو نداشت
پسرک خدا رو صدا زد
ازش خواست که کمکش کنه
و یه جایی
کمی اونورتر
فقط کمی آنطرفتر
یه خدایی بود
خدای پسرک بود
که به حرف های پسرک گوش میکرد
خدا پسرک رو میدید
دوستش داشت…
خدا اشک های پسرک رو پاک کرد
پسرکی که وقت غصه و گریه هم از خدا نا امید نشده بود
پسرکی که گریه میکرد، پسرک نبود، اون دیگه یک مرد شده بود…
…و بعد از سالها
یه روز دیگه از همون روزهای خدا
یه وقت دیگه
یه جای دیگه
توی یک گوشه ی دیگه از زمین خدا
همون پسرک نشسته بود
و خدایی که نزدیک بود
خیلی نزدیک تر…
اما دیگه صدای گریه ای نمیومد
فقط صدای خنده بود که شنیده میشد
صدای خنده های پسرک
که با صدای خنده ی خدا که از خنده های پسرک بی اختیار می خندید، آمیخته بود… “
خدایا
منتظرت میمونم.
منتظر اون روزی
اون وقتی
اون جایی…
که منو تو
با هم بخندیم.
روزی که غصه هام رو از من بگیری
و من تو
وقتی به این روزهای تلخ فکر کنیم
از ته دل بخندیم.
منتظرم که داستان زندگی منو کامل کنی
مطمئنم که کمکم میکنی
آخر قصه میرسی به داد من
منتظرم خدای پاکم.
– ناشناس
کی اشکاتو پاک می کنه، شبا که غصه داری
دست رو موهات کی میکشه، وقتی منو نداری
شونه ی کی، مرهم هق هقت میشه دوباره
از کی بهونه می گیری، شبای بی ستارهبرگ ریزونای پاییز، کی چشم به رات نشسته
از جلو پات جمع می کنه، برگای زرد و خسته
کی منتظر میمونه، حتی شبای یلدا
تا خنده رو لبات بیاد، شب برسه به فرداکی از سرود بارون، قصه برات میسازه
از عاشقی می خونه، وقتی که راه درازه
کی از ستاره بارون، چشماشو هم میزاره
نکنه ستاره ای بیاد، یاد تورو نیارهکی اشکاتو پاک می کنه…
(ترانه از ابی)
هرکسی دراین گذررازونیازی دارد
خداکنه آخرقصه منم قشنگ باشه…
خدایا کمکم کن.
خدایا شکرت.
خدایا همخانه همسر وهرکسیکه باهرکسی رو زندگی میکنه،اگرمشکل روانی داره واطرافیانش رو عذاب میده رو شفای عاجل عنایت بفرما
خدایابه ماقدرت بده برای خودمون زندگی کنیم
خدایامارا ازمسابقات زندگی حفظ بفرما تا با فخرفروشی زندگی دیگران رو جهنم نکنیم
خداوندا به مابیاموز که برهم زدن زندگی دیگران عبادات مارا زیرسوال میبرد
سلام من خیلی تنهام یه مشکلاتی دارم که نمیتونام به هیچکس بگم چون هیچکس درکم نمیکنه فقط نصیحت م یکنند به خوده خدا موندم چیکار کنم خیلی وقتا به خودکشی فکر میکنم برام دا. کنید
خیلی قشنگ بود
فقط منم رو دعا کنید مشکلم ولم نمیکنه
واقعا ممنونم تنها نوشته ایی بود که بغضمو شکوندو ارومو امیدوارم کرد
به امید اون روزی که مارو ببینه
سلام دوستان
مثل ایتکه مهدی خان هم به جمع بچه های تنها و گوشه گیرپیوست
خوش میگذره اقا مهدی؟
تا خدا رو داریم بیخیال اقا مهدی
مهدی خوبم ..انشالله به امید آن روز..بخند..بخند..بخند..توموفقی ..توغصه نداری .چ……………..ون خدارو داری..
سلام منم میحوام برا خداجونم نامه بنویسم.یه دفتر دارم که توش خیلی براخدا حرف می زنم.خیلی.اما همیشه از ترسه اینکه مبادا ی روز یکی حرفامو بخونه مجبور شدم حرفه دلمو قائم کنم.ازش ممنونم که اینجارو نشونم داد و از شما هم،هم اقای میرانی .،و حالا نامم:
یا تو
خدا جونیم! سلام.میبینی انقد پورروام که بازم امدم.با تمومه بدیم.با تمومه گناهم.بازم امدم .خدا جون تو تمامه لحاظاته زندگیم هست میکنم.اما………….یادته؟یادته یه روزایی چفد بهت نزدیک بودم.یادته دستم تو دستت بود.یادته وقتی دلم می گرفت بغلم می کردی و میگفتی:غصه نخورقشنگم.خودم باهاتم.منم چون قشنگ تو بودم اصلا واسم مهم نبود که بقیه چی راجبم میگن.اما چی شد؟دور شدم ازت.خیلییی دور.نگو که دیگه دوسم نداری.نگو که میخوای براهمیشه تنهام بزاری.من که جز تو کسی و ندارم.من که باید تا اخر تنها ادامه بدم.اگه توام بخوای تنهام بزاری که نمیتونم.زمین می خورم.مثل همین روزا که شکستم.می دونم.خووب میدونم به خاطرگناهام داری ازم فاصله میگیری.اما من نمیتونم .چند باراومدم پیشت التماست کردم.که از گناه دورم کنی.نمیخوام خودم و توجیه کنم.اما من گفتم که نمیت.نم بدون کمک تو کاری کنم.چراجلومو نمیگیری.چراوقتی می خوام گناه کنم نمیزنی تو دهنم؟جرا؟؟؟خودت که داری میبینی هروقت که هرگناهی و انجام میدم بعدش چقدر گریه می کنم تا تو منو ببخشی.خدایا خودت میبینی.یادته یه روزایی هرچی که ازدلم میگذشت.بدون اینکه به زبون بیارمش برام مهیا میکردی.اما حالا انقد التماست می کنم.اما حتی نگاهمم نمیکنی…خداجوونم.دلم برا خودم،براتو،برا روزای خوبمون تنگ شده.بریدم.بدون تو بودن سخته برگرد زیبای من……دلت میاد دختر کوچولوت هرشب با گریه بخوابه؟میبینی که اشک امونم وبریده ونمیزاره که برات بنویسم.هرچند که تومیدونی.هم نوشته هارو،هم نانوشته هامو.مواظبم باش.دوستت دارم……..
سلام خوبید خواهش میکنم واسه منم دعا کنید خیلی دلم گرفته خداجونم خدا میدونی از درده دلم مردی که عاشقش بودم رفت بعد یه مدتی برگشت گفت نامزد کردم ولی پشیمونم تورو دوست دارم بیا باز باهام باش میخواهم طلاقش ولی من نتونستم چون دیگه ازدواج کرده بود خیلی سختمه خیلی بااینکه نامزدش اشکامو دید ولی از لجبازی من زندگیه منو خراب کرد ولی من حاضرنشدم زندگیشو خراب کنم خدایا خیلی دلم شکسته کمکم کن خیلی دلم گرفته خواهش میکنم همه برام دعاکنید چون هرلحظه یاد خاطراتش میوفتم داغون میشم خیلی خسته ام خدااااا…….
سلام مریم جون حتما دعات می کنم تا کسی خیلی بهتر ازاون نصیبت بشه
سلام
بخوان ما را
منم پروردگارت
خالقت از ذره ای ناچیز
صدایم کن مرا
آموزگار قادر خود را
قلم را، علم را، من هدیه ات کردم
بخوان ما را
منم معشوق زیبایت
منم نزدیک تر از تو، به تو
اینک صدایم کن
رها کن غیر ما را، سوی ما بازا
منم پروردگار پاک بی همتا
منم زیبا، که زیبا بنده ام را دوست می دارم
تو بگشا گوش دل
پروردگارت با تو می گوید:
تو را در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
بساط روزی خود را به من بسپار
رها کن غصه ی یک لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگی طی کن
عزیزا، من خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا بر خود
به اشکی یا صدایی، میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می دارم
طلب کن خالق خود را
بجو ما را
تو خواهی یافت
که عاشق می شوی بر ما
و عاشق می شوم بر تو
که وصل عاشق و معشوق هم
آهسته می گویم، خدایی عالمی دارد
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
خسته بر اسب های خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن
تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگانی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن، اما دور
رهایت من نخواهم کرد
بخوان ما را
که می گوید که تو خواندن نمی دانی؟
تو بگشا لب
تو غیر از ما خدای دیگری داری؟
رها کن غیر ما را
آشتی کن با خدای خود
تو غیر از ما چه می جویی؟
تو با هر کس به جز با ما، چه می گویی؟
و تو بی من چه داری؟ هیچ!!
بگو با من چه کم داری عزیزم، هیچ!!
هزاران کهکشان و کوه و دریا را
و خورشید و گیاه و نور و هستی را
برای جلوه ی خود آفریدم من
ولی وقتی تو را من آفریدم
بر خودم احسنت می گفتم
تویی زیباتر از خورشید زیبایم
تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا، چون تو را کم داشتیم
تو ای محبوب تر مهمان دنیایم
نمی خوانی چرا ما را؟
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی
ببینم، من تو را از درگهم راندم؟
اگر در روزگار سختی ات خواندی مرا
اما به روز شادیت، یک لحظه هم یادم نمی کردی
به رویت بنده ی من، هیچ آوردم؟
که می ترساندت از من؟
رها کن آن خدای دور
آن نامهربان بود
آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت، خالقت
اینک صدایم کن مرا، با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
غریب این زمین خاکیم
آیا عزیزم حاجتی داری؟
تو ای از ما
کنون برگشته ای اما
کلام آشتی را تو نمی دانی
بخوان ما را
بگردان قبله ات را سوی ما
اینک وضویی کن
خجالت می کشی از من؟
بگو، جز من کس دیگر نمی فهمد
به خدایی صدایم کن
بدان آغوش من باز است
برای درک آغوشم
یک قدم با تو
تمام گام های مانده اش با من…
در پناه حق
سلام تورو خدا واسه من دعا کنید که به عشقم سامان برسم آخه خیلی دوسش دارم خدایا تورو به آبروی این بنده های پاکت منو به عشقم برسون.
خداوند برای هرکس همون قدر وجود داره که او به خداوندایمان داره…
این یک رابطه ی دوطرفه ست..
سلام
انگار این نامه واسه همه است واسه من واسه تو واسه اون
اشک ریختن …
نمیدونم چرا اشک میریزم ولی خداااااااااااااااا من تنهایی و رو دوست ندارم نزار تنها بمونم
اقا مهدی شما هم با من موافقید مگه نه خدا که دوست نداره بنده هاش تنها بمونن
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدا خودت کسی که تو تو قلبشی و مسیر زندگیم بزارتا قلب منم توش باشه
سلام خداجون نمی دونم چجوری بگم واز کجا شروع کنم من خیلی گناه کردم می ترسم ازعاقبتم خدایا به بزرگیت قسمت می دم ازگناهام چشم پوشی کن منوببخش خدایاکمکم کن به عشقم برسم خیلی عذاب کشیدم کمکم کن
خیلی وقتها بدنبال بهانه ای هستیم تا خودمونو خالی کنیم و سبک بشم ، و یا گریه …
بهانه خوبی بود برای خالی شدن وآرامش قبل از خواب. ممنونم از متنی که گذاشتید
خدایا دوستت دارم….
سلام خدای مهربون نمیدونم چی بگم ازچی شروع کنم خدایاسال۹۲داره تموم میشه من خیلی گناه کردم اصلاسال خوبی برام نبودهمش گریه کردم یه بارنتونستم بخندم ازت خواهش میکنم سال۹۳پیشم باش راه درستوبهم نشون بده خدایاخیلی خستم ناامیدنیستم ولی خستم آقای سیدمسعودیان بهم گفت اصلاناامیدنشواگه خدایی نبوداون موقع بهت حق میدادم که ناامیدبشی ولی الان خودت که میدونی خدایی هست پس نبایدازغیرخداکمک بخوای ممکن نیست که تودعاکنی ازخدات کمک بخوای ولی به دادت نرسه توفقط دعاکن وکمی صبرکن همه چیزوواگذارکن به خداازکسی نترس خدات ازت محافظت میکنه منم همین کاروکردم میدونم که دستمومیگیری پس کاری کن سال جدیدکسی دلمونشکنه میخوام بنده خوبی برات باشم میخوام روزوشب قران بخونم وباهات حرف بزنم میخوام به آرزوهام برسم پس راه درستوبهم نشون بده خدایاخیلی خیلی دوستت دارم
خیلی خوب بودوقتی خوندم خیلی اروم شدم خدایافکرنکن من بنده ضعیفی هستم فکرنکن کم میارم ناامیدمیشم فکرنکن من دیگه صدات نمیکنم من تااخرعمرم صدات میکنم همه تنهام گذاشتن میدونم که تنهام نمیذاری بهت توکل کردم امیدموازدست نمیدم خدایاچندتاسوال بپرسم جواب میدی یعنی منم خوشبخت میشم یه روزمیشه که ازته دل بخندم یه روزمیشه که به ارزوهام برسم روزی میرسه اونایی که دلموشکستن بیان ازم عذرخواهی کنن روزی میشه که خودموببخشم روزی میشه که بهشتی باشم من منتظرم که جواب بدی نذارامیدموازدست بدم خودت که میبینی تمام سعی خودموکردم که ناامیدنشم خدایاخواهش میکنم به سوالم جواب بده
خدایا این نوشته رو برای تو می نویسم…
خواهشاً بخونش…
خدایا گمت کردم من نمیتونم پیدات کنم تو پیدام کن.
من از این تنهایی می ترسم…
خدا خدا اینا اذیتم می کنن منو نجاتم بده اصلا دوس دارم بیام پیشت.
خدا اینو از ته دل می گم من این تنهاییو دوس دارم چون بیشتر بیادتم.
خداجون اگه اگه از من ناراحتی بیا با هم دوباره آشتی کنیم خواهش می کنم.
خدا تو یه جیز دیگه ای.
خدا فک می کنم همه از من بدشون میاد بگو بگو که تو هنوزم دوسم داری؟؟؟
خدایا گمت کردم پیدام کن…
سلام….واقعا نمیدونم چی بگم…..اول از همه تشکر میکنم….نظراتوخوندم جالب بود…..
من تا چند وقت پیش بابت زندگیم همش گله داشتم از خدا…..تنها بودمو هستم….ینی کسی روجز خودش ندارم ک همراهم باشه….هستن اما از این جنس نیستن…..تا ی جایی بات میان اما….
اما مشکل من از موقعی برام مشکل شد ک خدا رو تو ذهنم داشتم ازش انتظار داشتم اما خودم هیچ کاری براش نمیکردم …گرچه همون کارا هم واسه خودمونه….اما ……من الان ایمان کامل ب این پیدا کردم ک اگه ی قدم بر داری ده ها قدم برات بر میداره…..
ممنون…..
وای خدا !!!
خیلی دلم گرفته بود مرسی بابت این مطلب !! انگار خودش باهام حرف می زد حرف دله منو می زد چیزایی که احتیاج داشتم بهم بگه ممنون !! حسابی خالی شدم
تو تنها نیستی و هیچ گاه نمیتوانی تنها باشی! غیر ممکن است! آن هنگام که واقعا ارتباط جاودانهی خود را با خداوند درون احساس کنی سرور آفرین میشوی..تو به من سرور میدهی..سرور من در یکی بودن با توست و بالاترین سرور من آنست که تو این را بدانی..آن هنگام که نسبت به من هشیار شوی اندوه تو را ترک خواهد گفت. خداوند و اندوه نمیتوانند با هم یکجا باشند. زیرا خداوند انرژی حیات است به بالاترین درجه و اندوه انرژی حیات است که پایین کشیده شدهاست.
دوستی با خدا ـ نیل دونالد والش
به نام مهربانترین
سلام من امرو خیلی دلم گرفته بود واقعا از متن لذت بردم من خودم خدارو خوب میشناسم و همیشه براش می نویسم اما خب یه وقتایی آدم یادش میره و دلش می گیره و اشک میزیزه اما همیشه یه تلنگری یه جرقه ای یه کلامی از یه جایی هست که دوباره یادم آدم میاره که امیدت به خدا باشه ممنونم و التماس دعا
شما واقعا آدم جالبی هستین
کم اووردم کاش میشد برم پیش خدا از همه شکایت کنم
سلام امیدوارم روزی که بار دیگر این نوشته را میخانم با خدا مشغول خندیدن باشیم .منم مثل تو خیلی خوشبختم .و خدائی که در این نزدیکیست همیشه هوامو داره .خوشحالم که یکی مثله من خوشباختیشو درک میکنه