خانه برچسب‌ها Doostat daram

همه‌ی نوشته‌های با موضوعِ: doostat daram

بانو و پاییزِ بیست و هفت

شب است... و شبِ یک پاییز، آرام و کرخت، بی صدا، از فراز سرم می‌گذرد...   هوا مه آلود است و ردِ بخار نفس‌هایم در هوا ناپیداست تنها نشانه‌ام از راه جدولِ کنار خیابانی‌ست که پا به پای تنهاییِ من می‌آید... نه راه پیداست و نه حتی بی‌راهه‌ای نه عزیزی نه سلامی و نه حتی صدایی... تو هم که نیامدی.   و این من هستم... مردی...

عشق نفرین شده

صدای ممتد بوق اتومبیل‌ها، دود غلیظ سیگار و رگه‌های رقصان نور که از لابه‌لای پرده‌ بر سطح زمین می‌رقصیدند، همچون خراشی بودند که بر پیکره‌ی روح می‌افتاد. و این، سنگینی سکوت بینشان را بیش از پیش غیر قابل تحمل می‌ساخت. - ببین مایکی، خب راستش، نمی‌دونم... و بر روی لبه‌ی تخت...

چشم‌های ترسناک پیرمرد

نوشته‌ای که در ادامه می‌خوانید، از آن دسته نوشته‌هایی هستند که فکر می‌کنم علاقه‌ای به خواندن یا دانستنش ندارید، و بنابراین منتشرشان نمی‌کنم. من معمولا گاه و بی گاه، بر روی هر چیزی که گیرم بیاید، هر چه که به ذهنم بیاید، فقط می‌نویسم. اما خیلی از این نوشته‌ها...

خدایا دوستت دارم

به نام خدایی که هیچ گاه دغدغه ی از دست دادنش را ندارم راستش درست خاطرم نیست که از کجا می شناسمت. اسمت را نمی گویم، خودِ خودِ خودت را. آنگونه که هستی. اسمت که جاریست بر لب هر مرد و نامرد. می شود آدمیزاد اسم چیزی را بداند و خیال...

دوستت دارم هایت را بگو

دوستت دارم‌هایت را بگو. نکند قلبت بتپد برای کسی و نگفته باشی... نکند پنهان کرده باشی قلبت را در زیر هزار خروار دلیل و بهانه و کم‌رویی و خجالت... نکند نداند که دوستش داری... بگو. بگو که دوستش داری، از دلیل‌هایت مگو که همین بزرگترین دلیل زندگی‌ات باشد که...