پایانی دیگر از داستان
از شما درخواست کرده بودم که پایان داستانِ خدا و گناه را شما بنویسید. آغاز، رخ داده بود و تنها پایانِ این داستان، در دستانِ شما بود. شاید، پایانی دیگر.
ممنونم از دوستانی که پایانی بر این داستان نوشتند. پایانهایی که هم تلخ بود و هم شیرین. واقعیت زندگی هم همین است، هر دو حالت ممکن است، تلخ یا شیرین بودنش را خودمان انتخاب میکنیم.
متاسفم از فاصلهی طولانی که بینِ این داستان و پایانش رخ داد. این را بر من ببخشید. در انتهایِ این نوشته، متوجه خواهید شد، که حالِ خوبی نداشتم. و حالا هم ندارم.
پایانی کوتاه برای داستان نوشتم، دوست داشتم پایانش اینطور تمام شود. بهتر است بگویم: پسرک، اینطور تمامش میکرد. میتوانید پایانِ من را، دوباره در نوشتهی خدا و گناه بخوانید.
پایانی دیگر از تو
زندگی واقعی هم دور از این نیست. ابتدای زندگیِ ما، درست مانندِ یک داستانِ از پیش نوشته شده آغاز میشود. هیچ کدام از ما، از ابتدا، قرار نبوده این باشیم. اما انگار، بعدا قرار شده.
هر کدام از ما، در شرایط خاصی به دنیا میآییم که فقط مختص خود ماست. همهچیز، از ابتدا، پیش از آنکه ما باشیم، نوشته شده بود. دردها و شادیهایمان، کمبودها و نقصهایمان، و برخورداریهایمان هم.
پیش از اینکه قرار بوده باشد که ما باشیم، قرار بوده اینگونه باشد. قرار بوده دستی برای نوشتن و پایی برای رفتن داشته باشیم. قرار بوده بهترین پدر و مادر دنیا، پدر و مادرمان باشند. قرار بوده که خوشی بزند زیر دلمان. و قرار هم بوده فلج باشیم، قرار بوده در بچگی از پدرمان کتک بخوریم، قرار بوده درد بکشیم.
همهی اینها پیش از اینکه به دنیا بیاییم، نوشته شده بود. و مثلا آن دختری که از بچگی برای خرجِ اعتیادِ پدرش، فروخته میشد، از کجا معلوم باکرهتر و پاکتر از آن دختری نمیبود، که همیشه هر چه میخواست برایش فراهم بود، و مسیر خانه تا دانشگاه، تمامِ سهمش بود از مسیرِ زندگی.
بسیاری از آنهایی که خودشان را از دنیا و آدمها طلبکار میدانند و همیشه سهمشان را از خوشیها برای خودشان کنار میگذارند، همانهایی که صاف صاف راه رفتنشان را در مسیر زندگی، تنها از خودشان میدانند، و به دیگرانی که تلو تلو خوران، افتان و خیزان میروند، درست راه رفتن را طعنه میزنند. همین آدمها، تمامِ کاری که برای فوقالعاده بودنشان میکنند، این است که خودشان را بندازند پایین و سُر بخورند بروند. اینها نه مسیرشان چاله چوله دارد و نه سر بالاییِ زندگی را دیدهاند.
پاهایشان را در کفش آدیداسی که با پول پدر خریدهاند، فرو کردهاند و در جادهی آسفالتهی دوبانده قدم میزنند، و در همین حال، به راه رفتنِ کسی میخندند و بر کسی خورده میگیرند که جادهاش سالهاست که آسفالت نشده، اصلا جاده کشی نشده، مسیرش پر از خار و تیغ است و کفشش هم پای برهنه و لختش.
مسیرِ زندگی بعضی آدمها، صاف و سرپایینیست. بعضیها هم، جان میکنند که مسیر زندگیشان فقط آنقدر سربالایی نداشته نباشد، که نشود رفت!
بعضیها درگیرِ منظرهی مسیرشان هستند و کشف میکنند که در غروب آفتاب، زرد و نارنجی، چقدر به هم میآیند و به این پی میبرند که چقدر کفش آدیداس خوب است. چقدر پول و پدری که پول میدهد، خوب است.
بعضیها هم پایِ همیشه زخمیشان از سنگ و کلوخ و چالههای پر از آب، مجالی برای منظره باقی نمیگذارد. شاید هم، منظرهشان، همان پاهای زخمی و تاول زدهشان باشد. و کشفشان کفششان است که ندارند. و به این پی میبرند که با پاهای تاول زده، و آنچه پستی و بلندیهای زمین به او آموختهاند، چقدر بهتر میتوان زندگی را فهمید، حرف زد، چیز نوشت.
بعضیها، چشم که باز میکنند، زندگیشان در بهشت آغاز میشود. همیشه خانه ای دارند، همیشه خندهای و پدر و مادری که گرمش میکنند. هیچوقت شبی گرسنه نخوابیده، درد گرسنگی نچشیدهاند. بزرگترین دردشان این است که چطور به مادرشان بگویند، مثلا ساندویچی را که امروز برایشان گذاشته، میل نکردهاند؟ بزرگترین دردی که از زندگی دیدهاند! یا مثلا چرا فلانی بیست و پنج صدم از آنها بیشتر شده؟! و خیلی هم زندگیشان را دوست دارند، و با افتخار هم میگویند! به خیالشان دارند زندگی میکنند. و اصلا زندگی همین است. باید هم همین باشد! چرا؟ چشمهایشان سیاهتر است شاید.
فکر میکنند خیلی تفاوت دارند با دخترک گل فروش و یتیمی که دست بر سرش میکشند و برای آرامش خاطرِ خودشان هم که شده، کاملا نمادین و سمبلیک به فکر دیگرانند، و این دیگرانی که نگرانش هستند، حتما باید کودکی یتیم یا بدبخت بیچارهای مسکین باشد. در عین حال، به فکرِ آدم معمولیای نیستند، که بییشتر از اینها، و فقط به او احتیاج دارد.
سختترین قسمتِ مسیرشان، طیِ مسیرِ بینِ سرسره و آسانسور است، تا اینکه یک روز چشم باز میکنند و میبینند لذتها و آسایش، دیگر دلشان را زده، و با خودشان فکر میکنند، برای تنوع هم که شده، لذت و خوشیِ جدیدی را تجربه کنند، مثلا میتوانند عاشق شوند. آن هم حتما چیزِ خوبیست، لذت دارد، خوشی و خنده دارد. درست مثلِ تمام چیزهایی که از دنیا شناخته اند.
اما، کسی که طاقتِ رنجیدن نداشته باشد، هیچ قلهی بزرگی را فتح نخواهد کرد. محال است، چیز بزرگی، بدون سختی بدست بیاید. اگر هم بیاید، نخواهد ماند. به همان اتفاقی خواهد رفت که آمده بود. در همان جایی تمام خواهد شد، که شروع شده بود. برای لذتها و شادیهای بزرگ هم، باید زحمت کشید.
اما، از کسی پنهان نیست، روزی خواهد آمد، که نه نمرهای در کار باشد، نه ساندویچی و نه حتی پدری و مادری. شاید آن روز، معنای تنهایی را بفهمند. چه تلخِ تلخ.
میدانم، میدانم که دنیا قرار نیست تا ابد بر روی یک پاشنه بچرخد. همانی که هیچوقت نفهمید که برای قضاوت کسی، باید پا در کفش او کند، مسیری که او رفته را بپیماید، و یا لااقل فقط تصورش کند! روزی هم، گذرش به جادهی ما خواهد افتاد، و مجبور خواهد شد با پاهایِ آفتاب مهتاب ندیدهاش، همین مسیر را تنهایی برود.
آن روز، آیا ما هم در همین مسیر خواهیم بود؟ خدا را چه دیدی، شاید ما هم داشتیم جایی، منظرهی طلوع خورشید را نظاره میکردیم. درست بالای قله، جایی که از همه به خورشید نزدیکتر است. خورشیدی که برای به دست آوردنش جنگیدهایم، نه خورشیدِ تقدیمی.
بعضیها، چشم که باز میکنند، زندگیشان در جهنم آغاز میشود. خانهای که ندارند، پدر و مادری که نمیخندند، دعوا، دعوا، دعوا، درد. آیا پایی دارد؟ که با آن برود، به ملاقات آنکه روزی عاشقش خواهد شد؟ آیا دستی دارد؟ که با آن نامهای عاشقانه بنویسد؟ دستی که با آن، دستهای کسی را بگیرد؟ آیا چشمهایی دارد که عشق را در آن بخوانند؟
چه کسی گفته، کسی که دست ندارد، لیاقتش برای گرفتن دستهای آنکه دوستش دارد، کمتر از آنیست که دست دارد؟ دست دارد و لیاقت ندارد.
به من بگو، حاضری دستهای نداشتهی کسی را لمس کنی، که دوست داشتن میفهمد؟ حاضری همسر کسی باشی، که دستی برای گرفتنِ دستت نداشته باشد؟ حاضر باش! تو را به خدا، ببین، دستهای نداشتهاش، زیباترین دستهای بهترین عاشقِ دنیا نیست؟
بگو، حاضری همسر کسی باشی، که هیچوقت دنبالت به آرایشگاه نخواهد آمد؟ حاضری با کسی باشی که هیچگاه برای دیدنت نمیآید؟ کسی که هیچگاه با تو قدم نخواهد زد. تو را به خدا، منتظر کسی بمان که قلب دارد و پا نه. حتی اگر تا آخر دنیا منتظرش بمانی، و به او نرسی، به خدا ارزشش را دارد. چه کسی، کدام دیگری را پیدا خواهد کرد، که دوباره ارزش انتظار داشته باشد؟ آیا همین پاهای نداشته، چیزی از شوقِ دیدارِ تو در او، کم خواهد کرد؟
بگو، حاضری همسر کسی باشی که چشمی ندارد که هیچگاه به او عاشقانه خیره شوی؟ زیبا و ترسناک بودنش به کنار، اصلا چشمی نداشته باشد. تو را به خدا، به من بگو، آنکه چشمی برای دیدن ندارد، قلبی برای دوست داشتن هم ندارد؟ بگو آیا چشمهای نداشته ای که از درون مهربانند، زیبا تر از تمام چشمهای سیاه دنیا نیستند، که از درون، پوچی را فریاد میزنند؟
اگر نمیتوانید کسی را اینگونه دوست بدارید، چیزی به نامِ عشق را، هرگز درک نکرده اید.
اگر در زندگیتان، آدمهایی هستند که چیزهایی برایشان مهم است، که انتخابی در داشتن یا نداشتنش ندارید، از آنها دوری کنید. این آدمها، خیلی خطرناکند.
به خاطر سه چیز، هیچگاه کسی را مسخره نکن:
چهره
پدر و مادر
زادگاه
چون انسان هیچ حق انتخابی در مورد آنها ندارد.
در زندگی، چیزهایی هست، که ما در داشتن یا نداشتنشان، نقشی نداریم. چیزهایی که دستِ جبر در صفحهی سرنوشتمان نوشته است. هیچوقت نباید نقشِ این جبرهای زندگی را دستِ کم گرفت. جبرهایی که به اجبار، جزیی از ما شدند، و تا آخر عمر، همراه ما هستند.
باید قبول کرد، هر قدر که این جبرها ناعادلانه هم باشد، از آن راه فراری نیست. داستانِ ما آغاز شده است، نه آنگونه که میخواهیم. پایانش را اما، خودمان، همانطور که میخواهیم، تمام میکنیم. میتوانیم منتظر بمانیم تا دیگران پایانی برایمان بسازند، یا اینکه خودمان پایانِ خودمان باشیم.
حتی تلخترین آغازها هم، پایان خوبی خواهند داشت، تنها اگر، منتظر نمانیم و آخر داستان زندگیمان را، خودمان بنویسیم. پایانی دیگر…
– پیشنهاد می کنم این ویدئو را دانلود و تماشا کنید. فقط نگاه نکنید، واقعا ببینید. (۵MB – لینک موقتی است)
این من هستم…
چند روزی میشود، که خوابم نمیبرد. خستهام، خوابم میآید. حالتی که نه واقعا بیداریست و نه واقعا خواب. میترسم. برای اولین بار، خیلی میترسم. نمیدانم از چه چیزی. خوابم که میبرد، هیچوقت بیدار نمیشوم. تقریبا همیشه از خواب میپرم. انتظار اتفاق بدی را دارم. اتفاقی که نمیدانم چیست، اما به شدت از آن میترسم.
این روزها، تمامِ توانم برای کشیدنِ بارِ خودم کم آمده است. دیگر نمیتوانم به تنهایی این بار را به دوش بکشم. نفس نفس میزنم، بر زمین میافتم و دوباره بلند میشوم.
در این کش و قوس، سنگینیِ بار دیگری هم بر دوشم میافتد. بارِ خودم یادم میرود. دیگر برایم مهم نیست بارم، میرسانمش، به خدا میرسانمش! من نگرانش هستم…
و تمامِ آرزویم از خدا این میشود که مرا به مشکلاتِ خودم برگردان. قول میدهم از پسشان بر میآیم. قول میدهم چیزی برای خودم نخواهم خواست. اصلا، از این به بعد، هر چه دعا کردم، بر آورده نکن. هر چه غُر زدم، بگذار سرِ نفهمیهایم. فقط تو هم قول بده، دوباره حالش خوب میشود…
خواهش میکنم، لطفا دعایش کنید…
زندگی خیلیا سخته..اما معنیش این نیس که فقط با سختی و درد میشه خدا رو فهمید.. بلکه وقتی ما توی درد و رنج میخندیم معنیش اینه که خنده ی واقعی رو پیدا کردیم. خوشی وشادی ای که هیچ وقت نابود نمیشه. اما یه آدمی که همیشه خوشبخت بوده شاید خنده ی متزلزلی داشته باشه خنده ای که میتونه به گریه تبدیل بشه خنده ای که نه خودش بلکه شرایط براش به وجود آورده..
تو وبلاگم از از بیننده ها خواستم که حتما به سایتت سر بزنن/این تنها کاریه که میتونم در برابر زحماتت بکنم مهدی جان/شاد باشی هموطن
@سعیدم, سلام، ممنون سعید جان، همین کارِ شما، خیلی برام عزیز بود :)
فوق العاده بود….
همین دیروز داشتم فکر می کردم اگه کسی رو که ادعا میکنم خیلی دوسش دارم ناگهانی دچار نقص عضو ببینم چیکار میکنم؟ واقعا برام سخت بود و با خود واقعیم مواجه شدم…. دلسوزی به حال خودم می کردم که مثلا دیگه دستی نیست نوازشم کنه و هرچند قلبش هنوز همونقدر بزرگ و مهربونه اما به خاطر نیاز و خودخواهی خودم نگران بودم … خیلی وحشتناکه وقتی خودت در عین عاشقی بفهمی هنوز معنی عشق رو نفهمیدی و توهم عاشقی زدی
یه مصرع از غزل حافظ هست با این مضمون که: برو که مست آب انگوری….
@اسفند بانو, سلام، خوبیش اینه که، اگه حتی عاشق نیستی، صادق که هستی :)
خدایا دلم گرفته خیییییییییییییییییییییییییییییییییییلی دلم گرفته
ببخشید که شما رو تو خطاب کردم اخه نوشته هاتون صمیمیه (بازم عذرخواهی)!!!!!
@zari, سلام، دوستِ من، با هر ضمیری که خواستی خطاب کن.
سلام یادمه چند شب پیش یه نفر برام از درونی که کار میکرد یه خاطره تعریف کرد گفت که همیشه توی محل کارش یه روز در هفته مرغ میدادند و اون روز سر اینکه غذای کی کمتر کی بیشتر دعوا میشد مسول اونجا حرف جالبی زد ه بود گفته بود نهایتا یکی دو لقمه اختلافه غذای شماست وقتی به بشقاب هم نگاه میکنین چیزی از غذای طرف مقابل یا بغل دستی تون به غذای شما اضافه نمیشه فقط ذهن خودتون رو آشفته میکنید اینجوری از همین قدر غذایی هم که دارید لذت نمی برید سهم آدما از پول و زیبایی و سلامت قدر هم نیست اگه درگیر مقایسه شیم هیچوقت داشته هامونو نخواهیم دید و ازش لذت نخواهیم برد
سلام
چند روز پیش که با دوستم صحبت می کردم میگفت عاشق شدن ،عشق خوبه زندگی رو از یکنواختی در میاره حتی اگه به سرمنزل مقصود نرسه هیجان داره .الان درموضوع شما هم اشاره شده بود که برخی از افراد این طوری فکر می کنند ناراحت کننده است چون من فکر می کنم کسی که توزندگی خیلی زخمی شده برای تفریح چنین کاری نمی کنه.چون جراحتش اززخم های قبلی بیشتره.اما”این من هستم”گاهی که توتنهاییم باخداچیزی می خوام میده وهمه چیز خوب میشه اروم ،میترسم. نکنه خدا رهام کرده نمی خواسته صدامو بشنوه سریع اجابت کرده این میشه حالم میشه مثل این نوشته.امیدوارم حالش خوب بشه گرچه امیدوارم حال خودم قبل از اینکه دیر شه هم خوب شه.
@زهره, سلام. ممنون برای دعا :) و امیدوارم حال شما هم خوب شده باشه، یا بشه.
سلام
تشکر
سلام هزار سلام به وجود نازنینت تک تک حرفای نوشتت بخدا تک تکشون رو احساسم مانور میدن خیلی حرفا تو دلمه که دوسدارم بهت بگم اما چه کنم که مفصله/هموطن عزیزم همزبانم احساسمو تکون دادی هروقت بهت سر میزنم احساسمو تکون میدی/آره شاید من و خیلی از آدما چیزی به نام عشق رو درک نکردیم میترسم که درک نکنیم میترسم میترسم/دوسدارم نوشته هاتو تو وبلاگم با ذکر منبع بذارم اجزه هست؟
@سعیدم, سلام سعید جان، ممنون. البته که میتونی :)
سلام.نوشتتون عالی بود.امیدوارم حالش هرچه زودتر بهتر بشه.(یه وقتایی به شما و آدم هایی مثل شما .کلا بعضی از آدما خیلی حسودیم میشه .جون جایی هست که حرف دلشون رو مینویسن ودیگران میخونن .درکش میکنن. برای موفقیتش دعا می کنن.برای همیشه خوش بودنش.اما بعضی از آدما مثل من وامثال من با خودش و خدای خودش مشکل داره نمی تونه به کسی که هرروز نگاش میکنه توکل کنه و دلش از اینکه به فکرشه قرص باشه .نمی تونه غرورش رو بزاره کنار وبه خودش بفهمونه که درسته خواستتو برآورده نمیکنه .زندگی برات جهنمه.اما حداقلش گوشی برای شنیدن حرفات داره .چرا نمی فهمم؟)
@فاطمه, سلام. من همیشه با خودم میگم: خدایا به امید تو، نه به امید خلقِ روزگار…
چه دوستی بهتر از خدا و چه گوشی شنوا تر از او؟ آدمهای مهربانی هم که دعام میکنند، همهشون یه نسبتی با خدا دارن :)
خدایا ساده از گناهانم بگذر . . . همانطور که ساده از ارزوهایم گذشتی . . .
نوشته هایم را میخوانی و میگویی چه زیبا . . .راستی . . . دردهای آدمها زیبایی دارد ؟؟؟
سلام اقا مهدی..اگه امکان داره ویدیو برام ارسال کن موفق نشدم به گرفتنش.ممنون میشم.
@مریم, سلام. ویدئو رو ایمیل کردم. موفق باشید.
امیدوارم حالش خیلی خیلی زود خوب بشه…
@sayeh, سلام، مرسی :)
سلام مهدی جان پسرم حالت چطوره؟ امید وارم در این ماه مبارک تمام درهای امید به روی همه دل شکسته ها باز شود .(آمین) من وقتی ویدۀو را دیدم از خدا خجالت کشیدم .وقتی انسانهای یا بهتره بگم فرشته هایی این چنین وجود دارندو از پروردگارشون شاکر هستند ما انسانها باید از معبودمان شرمنده باشیم چرا که با این همه نعمتهای الهی که به ما عطا کرده ما از داشتنش استفاده بهینه نمی کنیم و یاد گرفتیم به جای شکر کردن نا سپاس باشیم .امیدوارم این فیلم به کسانی که همیشه با کوچکترین مانع در زندگی نا امید می شوند درس خوبی بده.آقا مهدی من این فیلم را با اجازه شما عزیز دانلود کردم که به فرزندانم وجوانها ی فامیل نشون بدم . از تو پسرم به خاطر زحمات همیشگی تشکر میکنم و از ایزدمنان برایت آرزوی خوشبختی می کنم و هر روز دعا گویت هستم .در پناه خداوند باشی .
@فهیمه, سلام، مچکرم برای دعاهای شما :)
سلام دوست خوبم … نوشته هاتون منو یاد زمانی میندازه که خودم مینوشتم …
حس میکنم تنها هستی و حرفات بوی دلتنگی داره …
سعی کن دوستان جدیدی پیدا کنی …
دنیایه مجازی تنهاییتو بیشتر میکنه …
به دنبال شادیها باش … غمها خودشون به سراغ آدمها میان اما تو باید به دنبال شادی باشی …
@:), سلام. ممنون از اینکه سعی میکنی به من کمک کنی :) تنهایی آدم رو از پا میندازه. اما دوستانی بدتر صد دشمن هم هستند که … بگذریم. درست میگی، شادیها رو باید پیدا کرد. یا اصلا به وجود آورد.
سلام.خط به خط نوشته تو میفهمم..
تلخیش کاملأ به کاممه..
منم شکستم دوستم،خیلیم شکستم منم خواب و خوراکم مثه تو شده…
منم میترسم از کشیدن دردی که از فکر کردن بهش فراریم…
همش این ترانه رو لبمه ک یک عمر هر دردی به من دادی عین نیازم بود… آرومم میکنه،بازم به خودش میسپارم…
دعا کردم واسه اونی ک درگیرشی،انشاالله ک حل میشه،توم به عمق نوشته هات دعام کن…
@مهسا, سلام، ممنون واسه دعا :)
اول سلام و ممنون به خاطر ویدئویی که گذاشتین . آخرش انگشتام بی حس شده بود . لازم بود یه همچین چیزی رو بذارین . در مورد پاراگراف آخر فکر میکنم خودمم قبلا اینطوری شدم .درک میکنم . نمیدونم چی میتونم به دوستم بگم که بهش امیدواری بدم .فقط بگم بهترین و تقریبا میتونم بگم تنها چیزی که میبینم { به مراحل بالاتر رفتنه } دوست من.شاید آخراشه . برای هر امتحانی خدا صبر و قوتشم میده . فقط یه کم بیشتر از درونتون بهش و به خودتون توجه کنین شاید چیزی باشه که ندیدینش . میتونین فکر کنین این یه چیزیه که یه لباس مبدل تنشه و شما نشناختینش . منو ببخشید که اینو میگم ولی شاید این ترس وتوهمات بهترین چیز باشه براتون . جدیدا این صداهارو که دوست داشتم یکی بهم بگه خیلی راحت تو دلم از خدام میشنوم .نمیدونم شاید شما هم میشنوین . { آروم باش نترس تا منو داری غم نداشته باش }
@هدا رنجبر, سلام، مچکر که به فکرِ امید دادن هستی :) چه چیزهایی بودن که فکر کردیم واسهمون خوب هستن، و بد شدن. و چه بدیهایی که آخرش فهمیدیم که باید بد میبودن که خوب تموم میشد.
عالی بود.عالی بود اون کلیپ دو روز تمام فکرشو به خودش مشغول کرد
مرسی
سلام داداشی
هیچ معلوم هست چت شده تو چرا اینجوری شدی
بابا امید ما تویی مهدی هرموقع دلم میگرفت مییومدم اینجا حالم بهتر میشد میگفتم اگه هیچ کس نیست واقعا خدا هست ولی حالا مثل اینکه تویادت رفته اسم سایتت چیه نکن تورو خدا با خودت مهربون تر باش
با متن بعدیت تورو خدا خوشحالمون کن توروحت خیلی پاکه آلوده غصه های دنیایی نکنش
@rafaat, سلام. اونوقت دلِ خودم گرفت، چکار باید کنم؟! :) منم امیدوارم همینجور بشه.
هفت شهر عشق را عطار گشت ماهنوز اندر خم یک کوچه ایم
………………………………………….
نمیدونم کیه و چرا حالش بده … اما میخوام از خدا که بهترین حالو براش رقم بزنه، این لحظه ها…شاید هیچوقت دیگه به اندازه این لحظه ها امید نداشته باشیم به اجابت شدن، خدایـــــا بهش نظر کن!
@مریم, ممنون بابتِ دعا :)
خیلی دوسش دارمممممممممممممممممممممممممممممم این ویدیو رو تقدیم میکنم به همه ی اونایی که دوسشون دارم و دوسم دارن
سلام مممنون ازین همه امیدی که به نا امیدی های ما میدی….
دوست دارم این ویدئو رو واسه یه نفر که بهش نیاز داره بفرستم.چطور میتونم ذخیره ش کنم؟
@mahshid, سلام
برای ذخیرهی فایل، روی لینکِ ویدئو، Right Click و گزینهی Save Link As یا Save Target As رو انتخاب کنید.
برای شما ایمیل کردم.
نمی دونم دوست بهشتی من که سالهاست وجودش برام تداعی گر بهشتمون شده چش شده فقط خودش میگه که خوب نیست….بارها شده که حالم خیلی بد بوده خیلی بد!!!از خودم و خدام خسته بودم و گاهی ام از جفتمون عصبانی وقهر. اما تو همون حال و هوا خدام با کلمات و قلم دوست بهشتیم باهام حرف زد و دوباره ایمانم به خودش رو در وجودم تازه کرد تازه تازه ….تازه تر از همیشه…
حالا از تو میپرسم دوست بهشتی من؛تو مگه همیشه نمیگی اگه هیچ کس نیست خدا که هست؟
پس بازم مثل همیشه به بودنش دلت رو گرم کن و ایمان داشته باش که خدا نمیذاره حال هیچ کسی بد بشه و بد بمونه چون که اون ما رو از همه بیشتر دوست داره حتی بیشتر از خودمون آخه ما عشق خدا هستیم.حالش خوب میشه. شک نداشته باش.اما به وقتش!!!
@سروناز, سلام، ممنونم از تو :) حالِ من، برای خودم نیست.