جوجه اردک زشت
سه شنبه, خرداد ۲۳, ۱۳۹۱ ۳:۳۱به دنیا که آمد جوجهاردک بود. زشت بود، و متفاوت. تنها همین.
چه زشتی هم… زشتتر از همهی جوجههای یک طویله!!!
و چقدر زشتها را دوست ندارند، جوجه مرغها و جوجه خروسهای طویلهها.
همین که شبیهشان نبود، با او بازی نمیکردند. آزارش میدادند، به پر و بالش نوک میزدند و میخندیدند به زشتیاش. همه، حتی بوقلمونهای زشت و الاغهای بارکش!
و چقدر از تفاوتهایش ناراضی بود، چقدر ناراحت، چقدر خودش را دوست نداشت… و چقدر از آفرینشش ناراضی بود… خدای من، چقدر احمق بود…!
چقدر دوست داشت مرغها و خروسها دوستش داشته باشند و جوجهها همبازیاش شوند، آن هم در طویلهای تاریک و سرد… به همین هم قانع بود! قانع؟! اصلا تمام آرزویش همین بود…!
تنها بود. خیلی تنها بود. فکر میکرد کم است برای این طویله! و چقدر طویله کم بود برای او…
همینکه دوستش نداشتند، همینکه هیچ دوستی نداشت، همینکه زشت بود، همینکه تنها بود، همینکه، همین شد که رفت، از طویلهی تاریک و سرد، به آنسوی جنگلهای انبوه…
زشت بودنش، چه زیبا شده بود…
تنها بود، خسته، گرسنه، و چقدر احساسِ بدبختی میکرد… و واقعاً هم بود! بدبخت بود که در دلِ خوشبختی، نمیفهمیدش.
همینکه در میان گاوهای شیرده که شیرشان را میدوشند و اسبهای سواری و گاری و مرغهای تخمگذار نبود، و حالا نه شیرش را میدوشند و نه سوارش میشوند و نه مجبور است برای دانهای گندم برای کسی تخم بگذارد. همین که خوشبخت بود…
جنگل با تمام وسعت و زیبائیاش، قانونش اما قانونِ جنگل است. جنگل زیبائی دارد، و زیبائی فریبندگی را. شکارچی دارد و شکارچی سگهایش را!
اما… کسی زشت دوست ندارد، حتی سگها. به خصوص سگها!! چقدر زشت بودنش، چقدر زیبا بود…
همینکه سگها شکارش نکردند، برای اولین بار فهمید: “خدایا، خدای خوبم… چقدر خوب است که کسی زشتها را نمیخواهد، حتی سگها…”
دنیا همیشه پر از شکارچیان و سگهائیست که برای زیبائیات دندان تیز کردهاند!
مثلِ تمام چیزهایی که تمام میشوند، زمستانِ سرد هم تمام شده بود، و جوجه اردکِ زشت، حالا دیگر قویِ زیبائی شده بود، زیبا، بزرگ و نیرومند، حالا دیگر در آن اوج، حتی دست سگها هم به او نمیرسید…
زشت بود، که اگر نبود، خیلی پیش از این که بال بگشاید و پرواز کند، طعمهی سگها و گرگها شده بود. که اگر نبود، در طویلهای بود و همدمش میشدند جوجه مرغها و جوجه خروسها! زشت بود، که اکنون زیباست…
اگر جوجه اردک زشتی، اگر احساس میکنی در میان مرغ و خروسها به دنیا آمدهای، اگر تنها ماندهای، بدان. و فقط بدان که گاهی برای رسیدن به زیبائی، برای پرواز کردن، زشت باید بود. زشت باید بود، تا بود، بود و زیبا شد. تا بمانی، تا خودت بمانی، تا چشم ندوزند به تو، سگها و گرگهای در لباسِآدمی، که خودت بمانی، که بهار خواهد آمد… که بمانی و روزی، روزی از فرازِ این همه زمستانِ سرد، بیایی بال بگشایی، و پرواز کنی بروی تا اوجِ قلههایِ زیبایِ خوشبختی…
به که تو میخندند، تو هم بخند… بخند، بخند به حماقتشان و طویلهای که تمام داشتهشان است. بخند که سردترین زمستانها هم تمام خواهند شد روزی و بهاری هست… و بخند، بخند که خدا هست هنوز…
و من، به، دنیا آمدم…
درست در وسطِ مرغها و خروسها، اسبهای گاری و سواری، سگهای نگهبان و سگهای گله، و سگهای ولگرد هم که هستند! و این همه گرگ تنها در لباسِ میش، دوستانی تلختر از هزار دشمن، و دستانشان که سردم میکردند…
با این همه بودها، با این همه نیستها، با این همه، خوب میدانم، خوب میدانم که چقدر کم است، حجمِ این مرغداری برای این وسعتِ بالها…
خداحافظ اردکها، مرغها، خروسها، در قفسها، سگها، سنگها، سردها، تلخها…
به خدا میسپارمتان، خدا… حافظ.
در سالروز تولدم: ۲۳/خرداد/۱۳۶۶
سلام ۲۵ سالگی :)
– برگرفته از قصه ای از هانس کریستین اندرسن، سال ۱۸۴۴
همچنین بخوانید:
برای اینکه جدیدترین نوشتهها فوراً به ایمیلتان ارسال شود، ایمیل خود را در کادر زیر وارد و بر روی اشتراک رایگان کلیک کنید:
۲۹ ديدگاه برای “جوجه اردک زشت”
- لطفاً دیدگاه خود را به زبان پارسی بنویسید.
- در صورتی که صفحهکلید پارسی ندارید، گزینه تبدیل خودکار متن به پارسی را فعال نمایید.
- نشانی ایمیل شما محرمانه بوده و منتشر نخواهد شد.
- دیدگاه شما بعد از تأیید توسط نویسنده وبلاگ، منتشر خواهند شد. در صورتی که تمایل به ارسال نظر خصوصی دارید، حتماً ذکر نمایید.
- لطفاً دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به همین نوشته باشد. در غیر اینصورت میتوانید از صفحه ارتباط با من استفاده نمایید.
ن. گفته است :
خرداد ۲۳ام, ۱۳۹۱ در ۱۱:۳۲ ق.ظ
مهم نیست کی بودیم….
مهم اینه کی هستیم…
کی می خواهیم باشیم…

تولدت مبارک دوست من
[پاسخ به این دیدگاه]
mEhdi گفته است:
پاسخ در تاريخ خرداد ۳۰ام, ۱۳۹۱ ۱:۵۳ ق.ظ:
@ن., مرسی و ممنون دوست من :)
[پاسخ به این دیدگاه]
... گفته است :
خرداد ۲۳ام, ۱۳۹۱ در ۹:۰۷ ب.ظ
تنها بود. خیلی تنها بود. فکر میکرد کم است برای این طویله! و چقدر طویله کم بود برای او…………………. زیبا بود، موفق باشی
تولد تولد تولدت مبارک دوست من … واست “حول حالنا الی احسن الحال” آرزو دارم …..
[پاسخ به این دیدگاه]
mEhdi گفته است:
پاسخ در تاريخ خرداد ۳۰ام, ۱۳۹۱ ۲:۰۰ ق.ظ:
@…, ممنون دوست خوبم :)
منم واست بهترین ها رو آرزو دارم، همیشه خوب و موفق باشی.
[پاسخ به این دیدگاه]
Negar گفته است :
خرداد ۲۳ام, ۱۳۹۱ در ۹:۵۰ ب.ظ
تولدت مبارک مهدی جان ؛دوست خوبم
[پاسخ به این دیدگاه]
Negar گفته است :
خرداد ۲۳ام, ۱۳۹۱ در ۹:۵۱ ب.ظ
تولدت مبارک مهدی جان ؛دوست خوبم

[پاسخ به این دیدگاه]
Negar گفته است :
خرداد ۲۳ام, ۱۳۹۱ در ۹:۵۲ ب.ظ
تولدت مبارک مهدی جان ؛دوست خوبم @};
[پاسخ به این دیدگاه]
mEhdi گفته است:
پاسخ در تاريخ خرداد ۳۰ام, ۱۳۹۱ ۲:۰۳ ق.ظ:
@Negar, مرسی، ممنونم دوستم :)
[پاسخ به این دیدگاه]
مرجان گفته است :
خرداد ۲۴ام, ۱۳۹۱ در ۱۲:۵۴ ب.ظ
دلم میخواد بدونی تو این همه ستاره، هیچی کی اندازه ی تو نگاه زیبا نداره، تولدت پر از نور خوش اومدی ستاره… مهدی جان سپاسگزارم از خداوند بخاطر بودنت و نگاه و احساس زیبایی که به عشق خواست او به ما هدیه میدی…

[پاسخ به این دیدگاه]
mEhdi گفته است:
پاسخ در تاريخ خرداد ۳۰ام, ۱۳۹۱ ۲:۱۰ ق.ظ:
@مرجان, سلام، مرسی…
ممنون، نگاه و چشمهای زیبایِ شماست، که احساس و زیبایی رو میبینه و میفهمه :)
از خدا ممنونم که دوستای خوبی مثل شما رو به من داده، و خوشحالم که نوشتههام رو میخونی.
[پاسخ به این دیدگاه]
sara گفته است :
خرداد ۲۴ام, ۱۳۹۱ در ۶:۱۷ ب.ظ
سلام دوست من خوبی؟خیلی خوشحال شدم اومدی وبم!


مثله اینکه تولدته نه!تبریک میگم ایشاا… خدا عمر با عزت طولانی بهت بده. =D>
بازم بیا خوشحال میشم
[پاسخ به این دیدگاه]
mEhdi گفته است:
پاسخ در تاريخ خرداد ۳۰ام, ۱۳۹۱ ۲:۱۳ ق.ظ:
@sara, سلام، ممنون دوستِ من.
[پاسخ به این دیدگاه]
Saeed گفته است :
تیر ۲۷ام, ۱۳۹۱ در ۱۰:۳۸ ق.ظ
درود بر شما دوست عزیزم…
[پاسخ به این دیدگاه]
mEhdi گفته است:
پاسخ در تاريخ شهریور ۱۰ام, ۱۳۹۱ ۳:۴۵ ب.ظ:
@Saeed, سلام. ممنون دوست من.
[پاسخ به این دیدگاه]
يه آشناي قديمي! گفته است :
مرداد ۱۶ام, ۱۳۹۱ در ۱۱:۱۱ ق.ظ
سلام دوست بهشتي من!
تو قسمت نام گذاشتي نوشتن نام ضروريه فكر كردم اگه اولش بنويسم دوست بهشتي من خودت يادت مياد من كي ام! يا حداقل اينجوري خودم رو دل خوش كردم كه اميدوارم به ياد تو مونده و باشم و از روي جمله كليدي جفتمون (دوست بهشتي من!) بشناسيم.
بگذريم…
جوجه اردك زشتت خيلي زيبا بود ولي كاش خدا به ما جوجه اردك زشتها توان تحمل اين همه زشتي سگ ها و شكارچيان اطرافمون رو بده تا بتونيم و اميد داشته باشيم كه روزي زيبايي هم هست و فقط يه رويا و اميد واهي نيست. سخته كه هميشه تلاش كني واسه ديدن يه ذره زيبايي تو ايييييين همه زشتي و تاب بياري. سخته گرسنگان تو خيابونا رو ببيني و بگي نه حتما خوب ميشه. دختركان تن فروش رو ببيني و به خودت بگي كه دلش زيباست زشتي كارش رو نبين و….. سخته خيلي سخته! دوست بهشتي من زادروز ميلادت رو بهت تبريك ميگم و خدا رو شاكرم كه تو رو به اين دنيا و آدماش هديه داد و يكي مثل من در تو ياد دوران خوش قبل هبوطش بيفته و بگه هنوز مي تونم دوستاي اون دورانم رو پيدا كنم و داشته باشمشون. ان شاالله هميشه پاينده و سلامت باشي و هر روز بيشتر در آغوش گرم و پر عشق خدا جاي بگيري. هميشه فكر ميكردم كه ۲۵ سالم بشه چه ها كه نمي كنم اما حالا با گذشت نزديك به يه ماهي از تموم شدنش ديدم كه هيچ فرقي نكرد . به راحتي با ۲۵ سالگيم خداحافظي كردم اميدوارم براي تو ۲۵سالگيت شادترين و بهترين روزهاي عمرت باشن.

[پاسخ به این دیدگاه]
mEhdi گفته است:
پاسخ در تاريخ شهریور ۱۰ام, ۱۳۹۱ ۵:۲۰ ب.ظ:
@يه آشناي قديمي!, سلام دوستِ بهشتیِ من! معلومه که یادم میاد، دوستِ خوبم…
سخته توی این دنیای متعفن با بگیم خوبی هست… اما باور کن هست! میشه هنوز هم، توی این همه زشتی، به لبخند کودکی دل بست، شاد شد و زندگی کرد در چشمهای پاکش… میانِ این همه زشتی و پلیدی، خدا هست، خنده هست، کودک هست…
ممنونم دوست خوب بهشتیِ من، روزهای خوبی رو برات آرزو میکنم و امیدوارم باز هم ببینمت :)
[پاسخ به این دیدگاه]
همیشه امیدوار گفته است :
شهریور ۲ام, ۱۳۹۱ در ۴:۳۱ ب.ظ
نمیدونم چرا وقتی آدمایی مثل شما رو میبینم یا میشنوم انقدر خوشحال میشم ، عاشق زندگی میشم .آدمایی که هنوز احساس دارن ،بی بهونه دوست دارن و میفهمن بعضی چیزا رو که خیلی ها رو اگه براشونم بگی با قیافه گیج و منگ نگات میکنن
نوشته هاتون زیباست ،تولدتون با تاخیر مبارک و امیدوارم خدا همیشه مثل نسیم در زندگیتان در جریان باشد
[پاسخ به این دیدگاه]
mEhdi گفته است:
پاسخ در تاريخ شهریور ۱۰ام, ۱۳۹۱ ۶:۲۲ ب.ظ:
@همیشه امیدوار, سلام، مرسی دوستِ خوبم….. باور کن منم خوشحال میشم وقتی میبینم توی این دنیا تنها نیستم و آدمایی شبیه به من هم هستن…
مرسی بابت تبریک، براتون یه دنیا احساس طراوت آرزو دارم :)
[پاسخ به این دیدگاه]
زهرا گفته است :
شهریور ۱۰ام, ۱۳۹۱ در ۴:۱۴ ب.ظ
خدایا، خدای خوبم… چقدر خوب است که کسی زشتها را نمیخواهد، حتی سگها…”
دنیا همیشه پر از شکارچیان و سگهائیست که برای زیبائیات دندان تیز کردهاند!
مثلِ تمام چیزهایی که تمام میشوند، زمستانِ سرد هم تمام شده بود، و جوجه اردکِ زشت، حالا دیگر قویِ زیبائی شده بود، زیبا، بزرگ و نیرومند، حالا دیگر در آن اوج، حتی دست سگها هم به او نمیرسید…
بسیار زیبا بود، ممنون از شما مهدی جان
[پاسخ به این دیدگاه]
مهسا گفته است :
آبان ۱۸ام, ۱۳۹۱ در ۹:۵۹ ق.ظ
سلام
هم وبلاگه قشنگی داری
هم مطالب زیبایی
ممنون
[پاسخ به این دیدگاه]
mEhdi گفته است:
پاسخ در تاريخ دی ۲ام, ۱۳۹۱ ۱۲:۴۶ ق.ظ:
@مهسا, سلام، نگاه شما زیباست. کاش جز زیبایی ظاهری، زیبایی ها را به قلم کشیده باشم. مچکرم.
[پاسخ به این دیدگاه]
پریا گفته است :
دی ۱۵ام, ۱۳۹۱ در ۷:۵۳ ب.ظ
خسته نباشید..فوق العاده زیبا و تاثیر گذار بود
[پاسخ به این دیدگاه]
پریا گفته است :
دی ۱۵ام, ۱۳۹۱ در ۸:۰۵ ب.ظ
خسته نباشید….
![[تشویق]](http://mehdi.mirani.ir/wp-includes/images/yahoo/41.gif)
فوقالعادهزیبا و تاثیر گذار بود امیدوارم این قصه تا همیشه توی ذهنمون هک بشه و هر وقت دلمون از دست آدمهای دور وبرمون میکنم یادش بیفتیم…
[پاسخ به این دیدگاه]
mEhdi گفته است:
پاسخ در تاريخ دی ۱۶ام, ۱۳۹۱ ۳:۳۵ ق.ظ:
@پریا, سلام و ممنون
[پاسخ به این دیدگاه]
فهیمه گفته است :
خرداد ۲۷ام, ۱۳۹۲ در ۳:۴۲ ب.ظ
ممنون از دلنوشته های زیبات پسرم وبرایت یک دنیای شاد آرزو دارم ودر آرامش کامل در پناه خدا باشی
[پاسخ به این دیدگاه]
پریسا گفته است :
مرداد ۱۷ام, ۱۳۹۲ در ۵:۲۷ ب.ظ
سلام مطلب قشنگی بود . چقدر بیچاره هستن اون سگ ها و ……………هر کسی نمی تونه مثل اون اردک زشت فرصت درک زیبایی رو داشته باشه. دوست دارم جوجه اردک زشت باشم.
[پاسخ به این دیدگاه]
نمیدونم گفته است :
آبان ۲۸ام, ۱۳۹۲ در ۶:۵۰ ب.ظ
درود داداشی . خیلی قشنگ بود اما میدونی حتی اگه قو هم بشی خیلیا قشنگیت رو نمیبینن .
لبخندت سر شار از حقیقت
[پاسخ به این دیدگاه]
سین یا گفته است :
بهمن ۱۵ام, ۱۳۹۲ در ۴:۱۴ ب.ظ
اگر چه خیلی دیر ولی باز تبریک….
گاهی با خودم می گم یعنی واقعا این سختی نهایتش نتیجه ی فوق العاده ای داره…من فکر می کنم آینده فوق العاده هستش…منتها گاهی تردید وجودمو فرا می گیره
[پاسخ به این دیدگاه]
طهورا گفته است :
اسفند ۲۰ام, ۱۳۹۲ در ۹:۰۶ ق.ظ
چقددلم گرفته بود،ازخودم از گناهانم،شایداز نظرخیلیهاگناهان من گناه نیست ولی من نمیخواهم سر سوزنی گنهکارباشم،..
دلم که میگیرد،هوای گریه را که در سر دارم..جمله الا به الذکرالله تطمئن القلوب میخواندم..یا میگفتم خدا،جبران تمام نداشته های من است…اگر من گنهکارم..باز خدا هست…او بخشنده ترینه بخشنده هاست.گریه ام میپرید..ولی باز حرف لازم بود..دل من گرفته بود..همیشه حرفهایم،حتی ساده ترینش برای دیگران مرهم بود ولی برای خودم….کوزه گری بودم که ازکوزه شکستخ آب میخوردم..
خدا را سرچ کردم..شاید کسی پیداشود مرا آرام کند..مرهمم باشد…نمیدانم…
ولی دیگر نمیخواهم گناه کنم..
نمیخواهم تن و وجودم با گناه عادت کند..
تا میتونم خدا را سرچ میکنم..هرجای دنیا که باشد..باهر زبانی که باشد..اگر هیچکس نیست،خدا هست..
او جبران تمام نداشته های تمام آدمیان است…
[پاسخ به این دیدگاه]