همهی نوشتههای با موضوعِ: دلم گرفته
رویای یک باران
Mehdi Mirani
27
تعجب نکن ریرا¹
من هنوز همان کودکِ مغرورِ دیروزم
تنها، غرورم را به بهایِ گمانِ باران فروختم
تنها کمی گیجم، منگم، حیرانم
خستهام… خسته ریرا
در بیداری خوابم: نمیفهمم، نمیدانم
و در خواب، رویایِ بیداریام را میبینم
ریرا، نمیدانم از چه رو،
طاقتِ فراموشی در من نیست
و بویِ خاکِ باران خورده،
باز مرا میبرد تا خاطرهی آن رنگین...
به یادم باش
من هنوز هستم
و عجیب آنکه
من دلم میخواست نبودم هرگز
و عجیبتر آنکه: من هنوز "هم" هستم
مینویسم باز
باز از آن همه آواز
که پنهان شده در پستوی قلبم، راز
مینویسم از مهربانی، از کودک، و خدا
مینویسم، شاید، کسی از آن دورها
باشد تنها
و من اینجا، تنهایِ تنها
شاید دلِ او هم خواست کمی از عطرِ...