من هنوز هستم
و عجیب آنکه
من دلم میخواست نبودم هرگز
و عجیبتر آنکه: من هنوز “هم” هستم
مینویسم باز
باز از آن همه آواز
که پنهان شده در پستوی قلبم، راز
مینویسم از مهربانی، از کودک، و خدا
مینویسم، شاید، کسی از آن دورها
باشد تنها
و من اینجا، تنهایِ تنها
شاید دلِ او هم خواست کمی از عطرِ خدا
شاید آن سویِ این دیوارها
در همین نزدیکیها، یا در شهری دور
تشنهای را ببخشم جرعهای از نور
تا از این احساسِ زندانی شده در واژهها
و از آن حسِ غریبی که به آن آمیختهام
اشک شود بغضِ فروخوردهی من
ببارد اشکهایم از چشمهایش
سیراب شود تشنهای از اشکهایش
من، اشکهایم را ریختهام در واژهها
من واژههایم را با
هر چه احساسِ پاک – که میدانم – آمیختهام
پیوند زده با سادگیِ حسِ غریبِ کودکانهام
من نبردم از یاد
شادیِ شنیدنِ صدایِ زنگِ تفریح
شوقِ آمدنِ دوبارهیِ کلاسِ نقاشی
ترسم از تنبیه معلم، از ننوشتنِ انشایِ خشکِ مدرسه
زنگِ املا، تقلب رویِ دست، سختیِ جبر و حساب و هندسه
برپا! درسِ ریاضی: پایِ تخته، جمع، تفریق، یک، دو، سه
من نبردم از یاد هنوز
بوسههایی که به دور از شهوت
باز داشت برایم لذت!
که برایم فرق نداشت
جنسیتِ دخترکِ مهدکودک
راستی آن وقتها
چه بزرگ بود، کوچکیِ یک کودک!
و چقدر زود گذشت، کودکیِ آن کودک…
من نبردم از یاد، حجمِ تنهاییِ خود را آن روز
که نوشتم که اگر هیچکس نیست، خدا “هست” هنوز!
من نبردم از یاد
اما
من نیز یک انسانم
اسیرِ دستِ باد
ایستادهام
اما
“ایستاده” مردهام
ریشهها در خاک
من خودم هیچم
حقیرم، پست
و تنهایی
دوخته بالهایم را به سقفی
که کوتاهتر از قامتم است
من نه به زیباییِ واژههایم هستم
نه به آن اندازه قشنگ
من خودم،
طعنهی تلخِ پرنده در قفس
اما مینویسم باز، از مهربانی
تا مهربانی هست، تا خدا هست،
تا هستم،
هر وحله، هر نفس
با تمامِ سهمم از حجمِ رؤیا
با تمامِ احساسم به پاکیِ خدا
با هر چه اشک که میریزد از این چشمها
گره میزنم واژهها را با نگاه
میزنم رنگی از مهربانی و کودک و خدا
میفروشم به شما
بغضای شکسته در گلو، که اشک شد
اشکهایم واژه
واژههایم خودِ اشک، تلخِ تلخ، از صمیمِ قلب
واٰژه واژه، جملههایم خودِ درد
دردِ یک مرد
عمقِ تنهاییِ من اما
بیشتر از این حرف هاست…
لابهلای واژههایی سرد
تو اگر خدا را دیدی
بگو که یک نفر، یک مرد، آنسویِ درد، روبرو دیوار، پشتِ سر حسرت
یک نفر تنهاست
یک مرد، زیر آوارِ درد،
با غمها، همیشه تنها :
تو به یادش باش اما
مهدی میرانی، قروه
شهریور ۱۳۹۱
– تقدیم به همهی آنهایی که بیبهانه و چشمداشت همیشه مرا میخوانند.
اینجا، تنها بهانهام، شمایید.
سلام؛با تشکر از دلنوشتهاتون ؛واقعا تلنگری برایه ماها که غافلیم به خودمون بیایم که عاقبت خاک گل کوزه گران خواهیم شد؛آخرین نوشتتونم جالب بود ؛هر که با گرگش مدارا می کند خلق و خوی گرگ پیدا می کند هرکه از گرگش خورد هر دم شکست گرچه انسان می نماید گرگ هست؛ تنها مشکله ما اینه که به گرگمون بد بها می دهیم بازم تشکر در پناه حق
سلام.امشب خیلی حالم بد بود.همین جوری سرچ کردم خدا تا یه جوری با یه مطلبی یه کم آروم بشم که خیلی اتفاقی وارد این وبلاگ شدم.و همینجور اتفاقی نامه ای از خدا رو باز کردم ؛این نامه یه جورایی با منم حرف زد خیلی زیبا بود.بعضمو آب کرد و اشکام جاری شد.خدا خیلی مهربونه ۱سال قبل یه چیز بزرگ که البته مال خودش و پیش من امانت بود ازم گرفت اولش داشتم دیوونه میشدم ولی خودش کمک کرد؛امروز میدونم که به جاش چیزای خیلی بزرگتری خدا نصیبم کرده و ایمان دارم که خدا هیچ وقت تنهام نمیذاره و مثال واضحش همین امشبه که این جوری جوابم رو داد و آرومم کرد.از متن های زیباتون ممنون امید وارم موفق باشید.التماس دعاساعت ۳:۱۲بامداد دوشنبه
حوای عزیز بزرگترین دلیل فراموشی گذشت زمانه اما بدان که اگه ذهنت کسی رو به خاطر بسپره دیگه قلبت هیج وقت و هیچ زمانی نمیتونه از یا دش ببره پس این مثل معروف که میگن از دل برود هر آنکه از دیده برفت دروغی بیش نیست که فقط مال عشق تنه نه کسی رو که با تمام وجود دوست داری حالا به هر دلیلی نتونی ببینیش .
هیچ چی فراموش نمیشه بنظرم فراموشی بی معناست آدما سعی میکنن باهاش کنار بیان و به این کنار اومدن میگن فراموشی
هر چند بعضی وقتا هم برای اینکه بهتر به این فراموشی برسند سعی میکنند بی تفاوت باشن تا اذیت نشن آخه بی تفاوتی دروازه ی فراموشیه اما قلب ما هیچوقت فراموش نمیکنه گاهی بی اینکه بدونیم دلمون میگیره بغضمون میگیره یه غمی تو دلمون رو میگیره گاهی وقتا سر میریم از عشق از خواستن خودمون نمیدونیم چرا یادمون نمیاد چون سعی کردیم فراموش کنیم اما قلبمون فراموش نکرده……
امیدوارم اون مثل قدیمی در مورد همه ی ما صادق باشه و صدق کنه همون مثل که میگفت دل به دل راه داره…….
من هنوز هستم
و عجیب آنکه
من دلم میخواست نبودم هرگز
و عجیبتر آنکه: من هنوز “هم” هستم…….من، اشکهایم را ریختهام در واژهها
من واژههایم را با
هر چه احساسِ پاک – که میدانم – آمیختهام
پیوند زده با سادگیِ حسِ غریبِ کودکانهام……….من نبردم از یاد
اما
من نیز یک انسانم
اسیرِ دستِ باد
ایستادهام
اما
“ایستاده” مردهام
ریشهها در خاک
من خودم هیچم
حقیرم، پست
و تنهایی
دوخته بالهایم را به سقفی
که کوتاهتر از قامتم است
معرکه بود مخصوصا تیکه های بالا
من نبردم از یاد …….
سلام خیلی عالی بود پسرم با این دلنوشته هات من دست خدا رو رو شونه هات میبینم .چقدر زیبا مینویسی . فکر میکنم قلمت بویمیده خوش به حالت . امیدوارم همیشه در زندگیت آرامش داشته باشی
غرب امروز مث همه غروبا یه گوشه شهر رفتم و با خدا خوبم حرف زدم وچند قطره اشک داغ رو گونه هام نشست مث همیشه…منکه سالی شاااید یبار گونه هام خیس میشد حالا…دقیقا زمانی که به چندتا جمله قشنگ در مورد خدا نیاز داشتم این وبلاگ و این نوشته بسیار زیبا رو دیدم و همزمان به موسیقی بدون کلام هم گوش دادم و منکه خیییلی عاطفی هستم خیییلی با خوندن شهر حال کردم و واقعا ازت ممنونم هموطن خونگرم من.دوسدارم که مطالب قشنگتو برای ایمیلم بفرستی.م چ ک ر م
@سعید, سلام. ممنون دوستِ من برای دریافت مطالب به ایمیلتان، اینجا ثبت نام کنید:
http://mehdi.mirani.ir/subscribe/
سلام من اولین بارمه اومدم وبت خیلی خوشم اومدخدا جونی دوست دارم
سلام………… خیلی قشنگ بود امیدوارم یه روز بشه قد یه شاهنامه راجب خوشی هات برامون بنویسی….
موفق باشی
@عقیل, سلام دوستِ من، ممنونم. همیشه شاد باشی و در پناهِ خدا، لبخند رویِ لبات باشه :)
مثل همیشه زیبا بود
slm
kheili khoshhalam ke be weblogam omadid
kheiliiiiiiii
rastesh باور نمیکردم بیاید
خیلی مطالبتونو دوست دارم
کاش مسله شما منم میتونستم مطلب بنویسم
taajjob میکنم که این مطلبو ی پسر مینویسه
چون تا حالا پسره احساسی نادیده بودم
من سایتتونو خیلی دوست دارم
امیدوارم movafag bashid
@کاش, @کاش, سلام، خواهش می کنم : )
مرسی، پسرا هم آدم هستن به خدا، فرقی نده که. اما خب قبول دارم که بیشتر پسرا احساسی نیستن.
اما خب، کجای کار هستید که یکی به من می گفت احساس نداری البته بعضیا نمی دونن احساس واقعی توی قلب آدماس و طول می کشه که در ظاهر هم تجلی پیدا کنه.
مرسی، امیدوارم بازم شما رو ببینم
در پناه خدا دوست من : )
سلام دوست خوبم
ممنونم که تشریف اوردین و سوالامو جواب دادین.بله شما درست میگید .منم که نمیگم من میخوام جای خدا باشم و جای اون تصمیم بگیرم ولی این سوالاتی که برام پیش میاد ذهنمو اذیت میکنه اما خب با این جمله شما که ما خدا نیستیم خدا همه چیز رو میدونه ما ادمیمم فقط. و ادم از همه ی اسرار خبر نداره و همه چیز ضرورت دونستنش نیست کمی ارومترم کرد…
@الی کوچولو, سلام دوست من، خواهش می کنم و خوشالم که آروم تر هستید : )
خدا را دوست دارم ،چون فقط او میداند که در دلم چه خبر است ،فقط او میداند که من چقدر دوستش دارم.
سلام ممنونم ازتون…
وفای اشک را نازم که در شب های تنهایی گشاید بغض هایی را که پنهان در گلو دارم.
@شهربانو, سلام دوست من
خواهش می کنم، التماس دعا.
خیلی زیبا…فقط همین
@zoha, سلام، نگاه و دل شماست که زیباست دوست من. موفق باشید.
مرسییییییییییییییییییییییییییییی عزیزم
واقعا زیبا یود..ممنونم ازت
@sheida, سلام دوست من. و ممنون از شما که به پارسی دیدگاه خود را می گذارید : )
vaghean ziba bod..
salam . weblog zibaie darin
khoshhal misham b web manam sar bezanin
nazar yadetun nare
[گل]
@asma, سلام دوست من، حتما سر می زنم و نظر می زارم.
لطفا نظرات رو هم به زبان پارسی بگذارید. موفق باشید.
سلام ، چند وقتی است که هر روز صفحه
ی دل نوشته ها یت را باز میکنم به امید خواندن دست نوشته های زیبا یت. نبودی! نیستی ! چرا ؟
لحظه ی بیندیش که بنده ی خسته در گوشه ی دور، چشم انتظار تو و نوشته هایت است.
امیدوارم سالم و خوش باشی. یادت باشد که دوستانی داری که یادت هستند و خدای که همیشه با توست. به خدا میسپارمت .
@delshekaste, سلام دوست خوب و همیشگی من
ممنون از این همه لطف و مهربانی شما. زیبایی از آنِ نگاه زیبای شماست.
دلم قرص است به همین دوستانی که بی بهانه مرا یاد می کنند. و خدایی که یادش هست، یادم… مرسی دوست من : )
بودم، هستم. سخت، اما می گذرد. خب، زندگیست دیگر، و هزار بالا و پایین. گاهی هم این پایین ها مجال نوشتن نمی دهد به آدم. راستش مجال زندگی هم تنگ می شود گاهی.
به نوشته ی جدید به روز هستم. خوشحالم که دوستانی به زلالی و مهربانی شما دارم.
در آغوش گرم و مهربان خداوند باشی : )
kheyli khoobe vaghean ali bood
chan vaghte miam matlab jadid nist!!!!!!!!!!!!!!
@rohgayeh, سلام دوست من،
زندگی گاهی به آدم مجال نمی دهد زندگی کنی! چه برسد بخواهی بنویسی.
با نوشته ی “خدایا دوستت دارم” به روز هستم
ممنون از توجه شما : )
زیبابود…ازجنس دل من بود ازجنس دردهای من.تبریک برای قلب وقلم زیبایت.
بغض هایم را خاک میکنم
شایدگلی بشکفد
ازبغض های ناشکفته ی من.
@شکوه, سلام دوست من، زیبایی از آنِ نگاه زیبای شماست، ممنونم.
وب منم بیا و نظر بده .با تشکر وسپاس فراوان
@لاله, سلام، حتما. موفق باشی
سلام.در سادگی کلامتان صداقتی است که ستودنی است.موفق باشید.
یاعلی
@سارا, سلام دوست من،
شاید همین هم، تمام سهمِ داشته های من است. ممنون و در کنار خدا، ساده شاد باشی : )
سلام آقا مهدی ، خوبی؟ هر روز که نوشته هایت را میخانم برایم تازگی دارد . این اعجازکلامی است که از دل بر اید . دیری است که چشم انتظار دل نوشته ی جدیدی هستم، اما …
یادت باشد شاید بنده ای تنها، در فرا سوی دوری چشم انتظاراست. به خدا میسپارمت. الهی دلت بی غم، لبت خندان، نمازت رنگی ودعا ی شبانه ات پر از خدا . یادت باشد خدای هست که هر روز مواظب تو است و منتظر قلب مهربانت هست.
@delshekaste, سلام دوست من : )
از بابت تاخیر در پاسخ عذر می خوام. امیدوارم هر کجا هستید شاد و خندان باشید.
شرمنده می کنید من رو برای مهربانی بی چشم داشت خودتون…
یک دنیا ممنون و از خدا ممنونم که دوستانی مثل شما دارم، که قلبشان به زلالی آینه است و مهربانی شان، مهربانی خدا را به سادم می اندازد…
یک دنیا ممنون و التماس دعا… مچکرم : )
خبر علمی : حضور خداوند زنده وحاضر در هر نقطه از جهان chsaveh.com
سلام مهدی جان ،من باد از خوندنه نوشتهاتون تازه فهمیدم مثل من هم هاست همیشه فکر میکردم فقط خودمم ک در گیرم . با این دله قشنگی که دری برام دوا کن
.ازت ممنونم
@shima, سلام، دوست من، چشم دعا می کنم، اما خودت دعا کن، دعام خیلی وقته دیگه اثری نداره، شما واسه منم دعا کن. مرسی.
سلام ….
میخونمت همیشه ….
ترس از فراموش شدن …. و پاک شدن بی هیچ تاثیری …. ترسی که همیشه همراهمه ….
به یادت هستم …
@ریحانه, سلام. خدا به یادت باشد.
راستی میدانی روزی در دفتر خویش نوشتم: بعضی دردها انقدر بزرگ است که فقط میتوانی گویی خدایا شکر و بس
@delshekaste, آدمی همواره از دردهای کوچک است که مینالد
درد که بزرگ شد، لال میشود آدم…
سلام،یادت هستم زمانی که در اینه مینگرم و با خود تکرار میکنم این درد را به که تقسیم کنم ، به یادت هستم زمانی که اشکهایم بی محابا صورتم را میسوزند ، به یادت هستم زمانی که هیچ شانه ی برای تکیه کردن نمی یابم ، نه تنها به یاد تو بلکه به یاد تمام غم گساران گوشه نشین.
و خدای که در این نزدیکی است. برایت از لبخند نمیگویم چون که دیر زمانی است که با لبخند بیگانه ام اما برایت از قلبی میگویم که نه امید نشد و باز بر در خانه بی نیاز از نیاز خود نالید، ضجه زد، گریست و باز جوابی نیافت و فردا باز هم امیدوار تر بازگشت و به انتظار رب خود نشست. به یادت هستم به هنگام دعا یه شبانه به یاد دل خستگان باش
@delshekaste, سلام دوستِ من
ممنون از دلنوشتهیِ دلشکستهیِ دلنواز ات
همواره لبانت آشنا با لبخند. امیدت امیدِ ناامیدان
امروز یا فردایی نزدیک انتظارت به سر آید.
آروزیم برایت: خداوند به یادت باشد.
مهدی عزیزم اگر هیچکس نیست، خدا “هست” هنوز!
…
@مرجان, و دوستی “هست” هنوز!
ممنون دوستِ خوبم
آرزویِ من، هر چه آرزویت هست :)
مهدی جان عالی بود، مثل همیشه…
پشت هر کوه بلند سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند ؛
که خدا هست ، خدا هست و چرا غصه؟ چرا؟
@زهرا, ممنون دوستِ عزیزم
ممنون که همیشه من رو میخونی :)
زندگیات سرشار از شادی و خدا
سلام آقای میرانی شعرتون خیلی عمیق و در عین حال قشنگ و دلنشین هستش خسته نباشین میگم،من و شما هم استانی هستیم من سنندجیم و چندتا شعر دارم که دوس دارم خونده بشه.منتظر تازه های شما هستم
@nashmin, سلام دوستِ من
ممنون هم استانیِ عزیز
شعرها تون کجا خونده شه؟ اگه منظورِ شما من هستم، چرا که نه، مشتاقِ شنیدنش هستم.
اگه افتخار دادی، به ایمیلم بفرست.
موفق باشی و شادیات به بلندای کوهِ آبیدر.
سلام
به یاد می آوریم تمام لحظه ها را
لحظه های زشت و زیبا را
لحظه هایی که گاهی بغضی می شود بر گلویمان
اشکی می شود
و می چکد از گونه هایمان
لحظه هایی که درد دارند برای ما…
و چه زیبا لحظه هایی که
انحنای لب هایمان می شوند
و خنده ای بی مقدمه بر لب هایمان می نشاند
و پر می کنند قلبمان را از آرامش
از زندگی
از خدا…
گاهی قلبمان می گیرد و
گاهی سرریز می شود
و می پنداریم چه بزرگ است دردها
و چه قدر کوچک
سهم لحظه های زیبای ما
برای قلبمان
که گاهی شک می کنیم به اندازه قلب هایمان!
و انسان ها همیشه تداعی می شوند
با تمام طعم تلخ و شیرینشان
طعمِ لحظه هایشان که خاطره گشته اند اکنون
و سهم اکنون ما را
اشکی و یا خنده ای بی بهانه می کنند
و همین اشک ها و لبخندها
زشتی و زیبایی ها
تلخی و شیرینی هاست که می سازد “بودن” را
“قلب های پر از رازمان” را
و آکنده می کنند تمام زندگیمان را
از مهربانیِ خدا…
و هنوز “من”، “تو”، “ما” هستیم
نفس می کشیم
و تنهایی خود را
تمام زندگی خود را
در پس همین واژه ها
فریاد می زنیم
و هنوز هم آرام می گیریم
آرام می شویم
با حسِ بودنِ “خدا”
که معنا می بخشد “بودن” ما را
و هنوز هم می دانیم
“اگر هیچکس نیست، خدا هست” هنوز
@نسترن, سلام خواهرم
ممنون از شعر خیلی قشنگت
زندگی همین لحظههای تلخ و شیرینه، که روزی همین تلخها هم خاطرهای میشه و شیرین. وقتی دیگه همهچیز شیرین میشه
مرسی از نگاه مثبتت
زندگی رو هرجور ببینی، همون جوره
میشه شیرینترین لحظههایی که دیگران توی خواب هم نمیبینن رو بدبختی دید
و میشه طعم واقعیِ خوشبختی رو در یک دعوای ساده و کوچولو حتی جستجو کرد
خوشبختی، فهمیدنِ لحظههایِ سادهاس…
معنای خوشبختی رو، اگه خارج از واژه و نوشتهی قشنگت، توی زندگیت هم میفهمی، خوشبختی.
با آرزویِ لحظه لحظه احساسِ خوشبختی برای شما خواهرم
سبز باشی و پر از خندههای بیدلیل.
سلام
به یاد می آورم تمام لحظه ها را
لحظه های زشت و زیبا را
لحظه هایی که گاهی بغض می شوند بر گلویم
اشکی می شوند
و می چکند از گونه هایم
لحظه هایی که درد دارند برایم…
و چه زیبا لحظه هایی که
انحنای لب هایم می شوند
و خنده ای بی مقدمه بر لب هایم می نشاند
و پر می کنند قلبم را از آرامش
از زندگی
از خدا…
گاهی قلبم می گیرد و
گاهی سرریز می شود
و می پندارم چه بزرگ است دردها
و چه قدر کوچک
سهم لحظه های زیبای من
برای قلبم
که گاهی شک می کنم به اندازه قلبم!
و انسان ها همیشه تداعی می شوند
با تمام طعم تلخ و شیرینشان
طعم لحظه هایی که خاطره گشته اند اکنون
و سهم اکنون ما را
اشکی و یا خنده ای بی بهانه می کنند
و همین اشک ها و لبخندها
زشتی و زیبایی ها
تلخی و شیرینی هاست که می سازد “بودنمان”
“قلب های پر از رازمان” را
و آکنده می کند تمام زندگیمان را
از مهربانیِ خدا…
و هنوز “من”، “تو”، “ما” هستیم
نفس می کشیم
و تنهایی خود را
تمام زندگی خود را
در پس همین واژه ها
فریاد می زنیم
و هنوز هم آرام می گیریم
آرام می شویم
با حسِ بودنِ “خدا”
که معنا می بخشد “بودن” ما را
و هنوز هم می دانیم
“اگر هیچکس نیست، خدا هست” هنوز
@نسترن,
انگار تمام بغض های دلم
با این واژه ها
شکسته شد
جنس واژه هایت از چه بود؟؟؟
@ُsAr, از دل