همهی نوشتههای با موضوعِ: بچه
خدا و کودک، نوستالژی عشق کودکی
Mehdi Mirani
34
انگار که چیزی تغییر نکرده باشد. هنوز روزها خورشید از سمتِ همیشگیاش بیرون میآید و شبها از آن سمتِ همیشگی میرود و باز پیراهن آسمان، ستاره باران میشود. هنوز بلبلها میخوانند، گنجشکها در جستوجوی غذا، زمین را میجویند و در جستوجوی جفت خویش، دنبال هم میکنند. درختان سبز اند...
تصادفی که تصادفی نبود
هنوز دوست دارم باور کنم، آنچه را که رخ داد، در خواب دیده باشم. داستانی باشد، یا وبنوشتهای. اما، با خونِ روی دستهایم چه کنم؟! کاش خواب دیده بودم.
حالا که شش شب از آن حادثه میگذرد، هنوز از نوشتنش حتی، مطمئن نیستم. گاهی حادثهای آنقدر هولناک است، که آدم...
رویای زیبای کودکی
موهای دمب موشی رو لباسا آب پاشید
بازیای کودکی روزای شاپرکی
همرو رفتیو بردی عزیزم
منو دست کی سپردی عزیزم
موهای دمب موشی، حرفای در گوشی
اون اتاق پولکی، دنیای عروسکی
همرو رفتیو بردی عزیزم
منو دست کی سپردی عزیزم
بازی قایم موشک تا چشم گذاشتم
تو قایم شدی و من چشم بر نداشتم
هی صدا زدم کجایی نیومد...