همهی نوشتههای با موضوعِ: گناه
خدا و گناه
Mehdi Mirani
37
نیمههای شب بود. دستهای آلوده به گناهش را شست. با خودش فکر کرد: "کاش چیزی مثلِ صابون هم بود، که با آن میشد گناهان را از روح و قلب آدم شست." از خودش برای گناهی که کرده بود، متنفر بود و تنفرش را به داخل دستشویی تف کرد. بزاقِ...
آسمان و زمین
آسمان...
آه آسمانِ رویایی...
که با تمامِ وسعتِ لاجوردی
در تو
جایی برایم نبود
بعد از خیالِ تو...
همان خیالِ شیرینت...
نه پرواز سهمِ بالهایم بود
و نه دیگر
خزیدن میدانستم...
کاش از جنسِ نور بودم...!
آسمان دور بود...
من عاشقش بودم
و پایِ چوبیِ کپک زدهام
باز مرا به جشنِ ریشهها میخواند
کاش آدمی را
طاقتِ همسفر شدن با بالهایم بود...
آسمان، آسمان، آسمان
آسمان عزیزم
من...
میخوام خودم باشم(۱) – اعتراف
اعتراف
دلم می خواد اعتراف کنم. یه اعتراف سنگین. من اسمم مهدی هست. من یه پسر ۲۲ ساله. من یه پسر خیلی خوبیم، اما در عین حال خیلی ضعیفم. من دلم پاکه اما خودم خیلی کثیفم. من هیچوقت اراده ی قوی نداشتم. همیشه یک آدم ترسو بودم، آدمی که نمیتونه...
خوب بودن یا نبودن… مسئله این است!
+ این آدم های خاکستری
این تفکر که آدم ها به دو دسته ی خوب و بد تقسیم میشوند، به دو دسته ی سیاه و سفید، یک تفکر احمقانه بیش نیست! تصور دو دنیای متفاوت که در آن آدم ها یا از یاران خدا هستند، و یا از نیروهای اهریمنی...
خدایا، عهد می بندم
وقتی گناه می کنم از خودم بدم میاد. حتی وقتی گناه می کنم بازم فکر تو هستم. من از گناه بدم میاد خدا.
خدایا هر چقدرم که سخت باشه، هر چقدر هم که مشکلم بزرگ بشه، من نباید تن به گناه بدم. نمیشه خدایا. حتی اگه تو وجود نداشته باشی،...