همهی نوشتههای با موضوعِ: گل کاغذی
عاشقِ گُلهای کاغذی !
میدونست چه گُلی رو دوس دارم، ولی بازم هر بارتوی شهر که میچرخید، گلی رو که «خودش» چشمش رو گرفته بود، به اسمِ «من»، برام میگرفت. با یه کارتِ دوستت دارم عزیزمِ روش.
اینطوری بود که، یه چند وقتی با گُلش خوش بود، نوازشش میکرد، آبش میداد، باهاش بازیبازی میکرد،...