همهی نوشتههای با موضوعِ: مهدی و مبینا
وقتی خدا لبخند می زند
Mehdi Mirani
31
خواستم از تو بنویسم. باز هم به صفحه ی سفید کاغذ پناه می برم، و رقص قلم، که عجیب بوی تنهایی ام را می دهد. نوشتن را دوست دارم، بازی با کلمات، عجیب آرامم می کند. من با کلمات دوست هستم، من با کلمات زندگی کرده ...
رویای زیبای کودکی
موهای دمب موشی رو لباسا آب پاشید
بازیای کودکی روزای شاپرکی
همرو رفتیو بردی عزیزم
منو دست کی سپردی عزیزم
موهای دمب موشی، حرفای در گوشی
اون اتاق پولکی، دنیای عروسکی
همرو رفتیو بردی عزیزم
منو دست کی سپردی عزیزم
بازی قایم موشک تا چشم گذاشتم
تو قایم شدی و من چشم بر نداشتم
هی صدا زدم کجایی نیومد...