همهی نوشتههای با موضوعِ: عشق من
خ مثلِ خورشید، خ مثلِ خدا…
Mehdi Mirani
61
سلام خدای عزیزم، حالِ شما؟ خوبید؟ حال ما رو اگه خواسته باشید، باید بگیم ما که خوب نیستیم. یعنی نبودیم، با شما که نبودیم، خوب نبودیم. مگه میشه با شما باشیم و بد باشیم؟! حال ما رو اگه بخواید... ما فورا حالمون خوب میشه. قند توی دلمون آب میشه،...
بانو و پاییزِ بیست و هفت
شب است...
و شبِ یک پاییز،
آرام و کرخت،
بی صدا، از فراز سرم میگذرد...
هوا مه آلود است
و ردِ بخار نفسهایم در هوا ناپیداست
تنها نشانهام از راه
جدولِ کنار خیابانیست
که پا به پای تنهاییِ من میآید...
نه راه پیداست و نه حتی بیراههای
نه عزیزی
نه سلامی
و نه حتی صدایی...
تو هم که نیامدی.
و این من هستم...
مردی...
رویای یک باران
تعجب نکن ریرا¹
من هنوز همان کودکِ مغرورِ دیروزم
تنها، غرورم را به بهایِ گمانِ باران فروختم
تنها کمی گیجم، منگم، حیرانم
خستهام… خسته ریرا
در بیداری خوابم: نمیفهمم، نمیدانم
و در خواب، رویایِ بیداریام را میبینم
ریرا، نمیدانم از چه رو،
طاقتِ فراموشی در من نیست
و بویِ خاکِ باران خورده،
باز مرا میبرد تا خاطرهی آن رنگین...