نوشتههای دربارهی: عشق خداوند
خ مثلِ خورشید، خ مثلِ خدا…
پنج شنبه, مرداد ۹, ۱۳۹۳ ۲:۲۲ ۶۱ دیدگاهسلام خدای عزیزم، حالِ شما؟ خوبید؟ حال ما رو اگه خواسته باشید، باید بگیم ما که خوب نیستیم. یعنی نبودیم، با شما که نبودیم، خوب نبودیم. مگه میشه با شما باشیم و بد باشیم؟! حال ما رو اگه بخواید… ما فورا حالمون خوب میشه. قند توی دلمون آب میشه، ذوق مرگ میشیم اصلا. به جونِ خودمون. از شب و روزمون نپرسین که از شما چه پنهون، ما خیلی خجالت میکشیم. دروغ چرا، خیلی هم دلمون میخواست که از شما پنهون میبود. ما خیلی خجالت میکشیم، میدونیم گناهامون بزرگ بوده، اما اینم میدونیم که شمام بزرگی. بزرگتر از گناههای ما، بزرگتر از خوبیهای ما، بزرگتر از خودِ ما، بزرگتر از هر چیز و هر کسی که برای خودمون بزرگش کردیم. بزرگتر، خیلی خیلی بزرگتر… اصلا، بزرگتر از شما هم مگه داریم؟! خدا جون، ما برامون مهم نیست که آیینهی دلمون رو زنگارِ گناه گرفته. مهم نیست کجای گناهیم و چند وقته دست نکشیدیم به دلمون و پاکش نکردیم. مهم اینه که هر جا که هستیم، جای شما رو یادمون نره، که ازتون نا امید نشیم. حواسمون باشه به نشونههایی که برامون میزارید و ماه رو تویِ دلِ آسمونِ شب هم پیدا کنیم. ما برامون مهم نیست حتی اگه آیینهی… ادامه نوشته را بخوانید