نوشتههای دربارهی: رویای عشق خدا
خ مثلِ خورشید، خ مثلِ خدا…
پنج شنبه, مرداد ۹, ۱۳۹۳ ۲:۲۲ ۶۱ دیدگاهسلام خدای عزیزم، حالِ شما؟ خوبید؟ حال ما رو اگه خواسته باشید، باید بگیم ما که خوب نیستیم. یعنی نبودیم، با شما که نبودیم، خوب نبودیم. مگه میشه با شما باشیم و بد باشیم؟! حال ما رو اگه بخواید… ما فورا حالمون خوب میشه. قند توی دلمون آب میشه، ذوق مرگ میشیم اصلا. به جونِ خودمون. از شب و روزمون نپرسین که از شما چه پنهون، ما خیلی خجالت میکشیم. دروغ چرا، خیلی هم دلمون میخواست که از شما پنهون میبود. ما خیلی خجالت میکشیم، میدونیم گناهامون بزرگ بوده، اما اینم میدونیم که شمام بزرگی. بزرگتر از گناههای ما، بزرگتر از خوبیهای ما، بزرگتر از خودِ ما، بزرگتر از هر چیز و هر کسی که برای خودمون بزرگش کردیم. بزرگتر، خیلی خیلی بزرگتر… اصلا، بزرگتر از شما هم مگه داریم؟! خدا جون، ما برامون مهم نیست که آیینهی دلمون رو زنگارِ گناه گرفته. مهم نیست کجای گناهیم و چند وقته دست نکشیدیم به دلمون و پاکش نکردیم. مهم اینه که هر جا که هستیم، جای شما رو یادمون نره، که ازتون نا امید نشیم. حواسمون باشه به نشونههایی که برامون میزارید و ماه رو تویِ دلِ آسمونِ شب هم پیدا کنیم. ما برامون مهم نیست حتی اگه آیینهی… ادامه نوشته را بخوانید
تجسم یک رویا
چهارشنبه, فروردین ۲۸, ۱۳۹۲ ۸:۰۷ ۴۹ دیدگاهسرم… سرم… سرم گیج میرود در سرم سوالهای بیجواب، هِی اینور و آنور میروند هِی خیالم میرود آنسو آن سویِ نیامده… آن سویِ رویایی : من… گاهی دلم میخواست، دنیا جورِ دیگری میبود… دوست داشتن، جورِ دیگری میبود و هیچ آدمی برای تنها نبودن، دستهای التماس دراز نمیکرد. اصلا کاش آدمی این همه تنها نبود. من، بارها دیدهام که آدمها پستی و پلشتی را بیش از سادگی و مهربانیِ بیدلیل، دوست میدارند و دیدهام که چقدر محبت و پاکی و سادگی تنها مانده است. من قسم میخورم… قسم میخورم که من دیدم که دورویی و زشتی لبخند میزد و تنها نبود. دست بر کمرش گذاشته بود و سیگارِ برگ دود میکرد و میخندید به سادگیِ آن مهربانی، که با چشمانِ خیس آن گوشه چمباته زده بود. مهربانی تنها بود. مسخرهاش میکردند، ریرا و من دلم برای مهربانی، برای کودکی، برای سادگی، خیلی سوخت. چقدر دلم میخواست دنیا چیزِ دیگری میبود… چیزی غیر از این یک جایی… شهری در آنسویِ خوبِ رویاهایم… آنجا که سهمِ عاشقِ ساده، گریههای بیصدا نباشد شهری که در آن، خنده سهمِ همه باشد که اصلا، آقا! هر که دلش روشنتر بود، سهمش از خورشید بیشتر هر که مهربان بود، ستاره مالِ او هر… ادامه نوشته را بخوانید