همهی نوشتههای با موضوعِ: خشت خشت بهشت
خدا و کودک، نوستالژی عشق کودکی
Mehdi Mirani
34
انگار که چیزی تغییر نکرده باشد. هنوز روزها خورشید از سمتِ همیشگیاش بیرون میآید و شبها از آن سمتِ همیشگی میرود و باز پیراهن آسمان، ستاره باران میشود. هنوز بلبلها میخوانند، گنجشکها در جستوجوی غذا، زمین را میجویند و در جستوجوی جفت خویش، دنبال هم میکنند. درختان سبز اند...
قسم به نقاشِ بالِ پروانهها
خستهام، دلگیرم، تنهایم... احساسِ زندانیِ در قفسی را دارم، که از فرطِ شوقِ رهایی از قفسِ کرمخاکیان، آنقدر خودش را به در و دیوار کوبید، تا سرانجام پیروز شدند... و سرانجام باور کرد... باور کرد که تمام سهمش از دنیا، همین چهار دیواری تنگ و تاریکیست که دچارش آمده،...
دوستت دارم هایت را بگو
دوستت دارمهایت را بگو. نکند قلبت بتپد برای کسی و نگفته باشی... نکند پنهان کرده باشی قلبت را در زیر هزار خروار دلیل و بهانه و کمرویی و خجالت... نکند نداند که دوستش داری... بگو. بگو که دوستش داری، از دلیلهایت مگو که همین بزرگترین دلیل زندگیات باشد که...