خانه برچسب‌ها بغض

همه‌ی نوشته‌های با موضوعِ: بغض

خدا و کودک، نوستالژی عشق کودکی

  انگار که چیزی تغییر نکرده باشد. هنوز روزها خورشید از سمتِ همیشگی‌اش بیرون می‌آید و شب‌ها از آن سمتِ همیشگی می‌رود و باز پیراهن آسمان، ستاره باران می‌شود. هنوز بلبل‌ها می‌خوانند، گنجشک‌ها در جست‌وجوی غذا، زمین را می‌جویند و در جست‌و‌جوی جفت خویش، دنبال هم می‌کنند. درختان سبز اند...

بانو و پاییزِ بیست و هفت

شب است... و شبِ یک پاییز، آرام و کرخت، بی صدا، از فراز سرم می‌گذرد...   هوا مه آلود است و ردِ بخار نفس‌هایم در هوا ناپیداست تنها نشانه‌ام از راه جدولِ کنار خیابانی‌ست که پا به پای تنهاییِ من می‌آید... نه راه پیداست و نه حتی بی‌راهه‌ای نه عزیزی نه سلامی و نه حتی صدایی... تو هم که نیامدی.   و این من هستم... مردی...

چیزهایی هست که نمی‌دانی

در زندگی، لحظه‌هایی هست که پیش از این، هیچ‌گاه تجربه‌شان نکرده‌ای. لحظه‌هایی هست که همه چیزش با همیشه فرق دارد. گاهی دنیا با تمامِ وسعتش برایت به تنگ می‌آید. گاهی واژه کم می‌آوری برای گفتن. تو کم می‌آوری، واژه‌ها کم می‌آورند. گاهی دردی داری که نمی‌توانی به زبان بیاوری. حتی نمی‌توانی...