همهی نوشتههای با موضوعِ: برف
قسم به نقاشِ بالِ پروانهها
Mehdi Mirani
44
خستهام، دلگیرم، تنهایم... احساسِ زندانیِ در قفسی را دارم، که از فرطِ شوقِ رهایی از قفسِ کرمخاکیان، آنقدر خودش را به در و دیوار کوبید، تا سرانجام پیروز شدند... و سرانجام باور کرد... باور کرد که تمام سهمش از دنیا، همین چهار دیواری تنگ و تاریکیست که دچارش آمده،...
انشایی برای خداوند
خدا اجازه؟ ما دفتر انشامون رو نیاوردیم. یعنی راستش... اصلا انشا ننوشتیم.
اجازه آقا؟ ما انشامون خوب نیست، مدرسه هم که میرفتیم، بلد نبودیم پاییز رو توصیف کنیم. همیشه هم نمرهی انشامون کمتر از ریاضی و هندسه میشد. کلاسِ دوم راهنمایی که بودیم، همهی نمرههامون بیست شد، معدلمون اما نه....
چیزهایی هست که نمیدانی
در زندگی، لحظههایی هست که پیش از این، هیچگاه تجربهشان نکردهای. لحظههایی هست که همه چیزش با همیشه فرق دارد.
گاهی دنیا با تمامِ وسعتش برایت به تنگ میآید. گاهی واژه کم میآوری برای گفتن. تو کم میآوری، واژهها کم میآورند.
گاهی دردی داری که نمیتوانی به زبان بیاوری. حتی نمیتوانی...